زندگی در زندان با کوین
نوشته چارلز ویلسون
- قسمت 1: آغاز
- بخش 2: انتقال
- بخش سوم: یوگا
- قسمت 4: زمان آرام
- قسمت 5: فقط یک روز
- قسمت ششم: جنون
- قسمت 7: معلم
- بخش 8: کووید
بخش 1 – آغاز
کارما و شرایط بد از یک موقعیت ممکن است کاملاً مخالف با موقعیت دیگر باشد. شکسپیر به ما گفت: “هیچ چیز خوب یا بد نیست، اما فکر کردن باعث می شود.” کوین ترودو بدون توجه به شرایط به ما میگفت: «زندگی را سبک بگیر» و «حالا احساس خوبی داشته باش». قسمت خنده دار این است که تا زمانی که به اردوگاه زندان رسیدم نمی دانستم او کیست.
من بسیار متواضع هستم که در این موقعیت قرار دارم. کوین از من خواست تا برخی از تجربیاتم را با طرفداران و دوستانش به اشتراک بگذارم. از هماکنون (نوامبر 2020) تا سال نو، هر یکشنبه فصل جدیدی در این مجموعه ایجاد خواهم کرد. از شما برای خواندن، گوش دادن و باور حقایقی که در 9 هفته آینده به اشتراک خواهم گذاشت سپاسگزارم. دو هدف من ارائه بینش بیشتر در مورد زندان فدرال از طریق تجربیاتم، و توضیح “زمان انجام دادن” با کوین است، تجربه ای که زندگی را تغییر می دهد.
من احتمالا خوش شانس ترین مردی هستم که تا به حال به زندان فدرال محکوم شده است. جستجوی من در گوگل حقایق من را در مورد یک جنایتکار در اختیار داشتن اسلحه گرم در حین کشت ماری جوانا به قصد توزیع نشان می دهد. من در سال 2015 دستگیر شدم و نزدیک به 3 سال منتظر صدور حکم بودم. قاضی من من را به 30 ماه محکوم کرد، تقریباً نیمی از توصیه دادستان، و سپس از “درخواست” من برای ارائه گزارش خود به FPC Montgomery در 13 سپتامبر 2018 حمایت کرد. پایین می آید. این جمله تسکین دهنده شکنجه ندانستن بود، با این حال 1 دقیقه در زندان تحقیق نکردم، تازه نابینا رسیدم.
طوفان فلورانس در حالی که مادر و نزدیکترین خواهرم من را 9 ساعت رانندگی کردند تا به کمپ بروم. “Club FED” اصلی در رودخانه آلاباما در پشت پایگاه هوایی ماکسول قرار دارد. موبایل، مونتگومری و بیرمنگام 3 واحد مسکونی هستند. هر ساختمان یک سازه بلوک بتنی 2 طبقه است. هر دو سطح دارای 4 بال هستند، در مجموع 8 بال، و هر بال دارای 25 تخت 2 نفره است. این بدان معناست که با ظرفیت کامل، هر ساختمان 400 مرد را برای یک اردوگاه 1200 نفری در خود جای می دهد. جمعیت نزدیک به 900 نفر بود که من رسیدم. من به تیم واحد موبایل گزارش دادم.
شانس زندگی در نزدیکی کوین بسیار کم بود، با این حال به من B-06، نزدیک به B-15 او اختصاص داده شد. یادم میآید که روی تختخوابم نشسته بودم و در ذرهای از واقعیت جدید غافلگیرکنندهام خورش میخوردم، که ناگهان صدای آرامشبخشی رسید. “سلام. من کوین هستم! چه مدت قصد دارید با ما بمانید؟» او تابش مثبت داشت و 2 «غذاهای شگفتانگیز» (غذاهای عید پسح)، یک ماهی قزل آلا و یک مرغ کباب به من پیشنهاد داد. این سخاوتمندانه ترین هدیه ای بود که کسی به من داده بود. بلافاصله احساس بهتری کردم و می دانستم که همه چیز خوب خواهد بود.
- بال موبایل
- بال موبایل – نمای نزدیک ناحیه تخت
طرح های چارلز ویلسون
زندگی در زندان با کوین
نوشته چارلز ویلسون
قسمت 2- انتقال
مخفف مورد علاقه من در تمام دوران ها FEAR False Evidence Appearing Real است. کوین این را با من به اشتراک گذاشت.
من از پریدن از صخره های FEAR، آبشارها، موج سواری در امواج بزرگ، غواصی در اعماق و بسیاری چیزهای “ترسناک” دیگر بسیار راحت هستم، با این حال انتقال از یک منطقه راحت از یک منطقه ناراحت کننده و به یک واقعیت جدید هرگز آسان نیست. انتقال کمپ من در آن زمان احساس خوشایندی نداشت. خدا را شکر که با کوین آشنا شدم!
هر بال دارای چندین دیوار آجری است، معمولاً در اطراف «گودال»، جایی که مردم کتاب، مجلات، لباسها و سایر اقلام «رایگان» را برای عبور یا استفاده از آنها میگذارند (نقشه پیوست را ببینید). در هفته اول، شخصی کتاب «درمانهای طبیعی بیشتری را که نمیخواهند درباره آن بدانید» (نوشته کوین ترودو) روی دیوار مقابل تختم گذاشت. صبر کن…..!!؟؟ دوست جدیدم آقای کوین این کتاب را نوشته است؟! من کاملاً مجذوب شدم و به سرعت کل کتاب را خواندم.
یک بچه سفید 6’4 اینچی با موهای بلوند پشمالو، فوسکو، با نام مستعار “افسانه”، که هر روز از آنجا عبور می کرد. من فوراً فهمیدم که من و او دوست خواهیم بود. از او پرسیدم آیا کتاب را خوانده است یا درباره کوین میداند. “یوووو!!! این کتاب حقیقت است برادر! KT یک افسانه است. خواهی دید.»
روز چهارشنبه، 26 سپتامبر، زندگی من تغییر کرد. روز دوشنبه، کوین به من پیشنهاد کرد که با مرد سلولی که در کنارش بود، مایک، در مورد نقل مکان به طبقه بالا صحبت کنم. من به توصیه او عمل کردم و پس از اینکه با مشاور ما، خانم راجرز، آن را روشن کردم، به B 16 Upper نقل مکان کردم. او به ندرت به کسی اجازه داد تکالیف دو نفره را در 6 ماه اول تغییر دهد. متشکرم، متواضع، متحیر شدم!!!
B 16 تا آخر خانه من بود، اما بدون چالش نبود. هم سلولی من مایک مشکلات روحی و جسمی شدیدی داشت. 6 اینچ بتن کم من و نیک، یک بچه گانگستر کوبایی بسیار تهاجمی را از هم جدا کرد. ما فقط از طریق چالش و ناملایمات رشد می کنیم. وقتی کار سخت می شود، سخت ها پیش می روند!
کوین بلافاصله از من دعوت کرد تا هر روز صبح ساعت 7:30 صبح با گروهش تمرین کنم. تمرینات در “فر” انجام شد. یک زمین هندبال بتنی با دیوارهای بزرگ، بدون جریان هوا، و قرار گرفتن در معرض مستقیم خورشید تا اواخر بعد از ظهر بود.
کوین قبلاً با یک راهب شائولین در خانهاش در «دنیای آزاد» آموزش دیده بود. تمرین کونگ فو شبیه تمام کارهایی بود که انجام داده بودم. KT، Fusco و TP ریتمی از عرق، غرغر و روحیه تیمی داشتند. کشش بالستیک نیز یک جزء اصلی بود – اغلب گرم کردن و گرم کردن ما. ورزش معمولی من قبل از کمپ دوچرخه سواری، موج سواری یا غواصی آزاد بود. حس میکردم مثل یه ماهی بیرون از آب!
این اولین تجربه واقعی من از رهبری بود. کوین با صدا و حرکت هدایت میکرد، ما را تماشا میکرد، بیشتر از ما فشار میآورد و همزمان ساعت را تماشا میکرد. من از ارتباطات او، انرژی او، وضوح او و دانش او از چیزهایی که من حتی نمی دانستم وجود دارد، شگفت زده شدم. این اولین احساس من از جامعه بود، و در وضعیت انتقالی من، احساس شگفت انگیزی داشتم.
من واقعاً معتقدم که یکی از بزرگترین مشکلات جهان در حال حاضر جامعه است – نیاز ذاتی انسان به جامعه و فقدان آن. آگاهی جمعی گرسنه برای اتصال است. کووید فقط یک مشکل موجود را تشدید کرده است.
زندان در مورد سطوح مختلف اجتماع به من آموخت. کوین چندین گروه کوچک از رزمندگان را در طول اقامت من گرد هم آورد، اما این اولین گروه، زمان و مکان، همیشه عمیق ترین مکان را در قلب من خواهد داشت. این پایه بود. او آرام آرام مرا ساخت.
این زندان دارای کلاسهای RPP است که باید با تیم واحد رابطه خوبی داشته باشند و کلاسهای ACE که کلاسهای طولانی ترم اختیاری هستند. با اقبال، روز بعد، پنجشنبه، 27 سپتامبر، دومین و آخرین پیشنهاد کلاس «تعیین هدف و بازاریابی» کوین آغاز شد. دوره کوین یک کلاس ACE بود و در اتاق ملاقات برگزار شد تا در یک اتاق کوچک در ساختمان آموزش. کوین تنها سلبریتی مشهور در کمپ است و بسیاری از مردم از کتابها، شهرت و ثروت او اطلاع دارند. همه میخواهند ثروتمند شوند، مخصوصاً بچههایی که در زندان هستند، بنابراین اتاقی شلوغ با نزدیک به 200 نفر بود!
کوین، اگر از قبل نمی دانید، همیشه بسیار منظم است و معمولاً 10 قدم جلوتر است. وارد VR شدم و بلافاصله با صدای “The Catalyst Lanre: Affirmations” آرام شدم.
- من موفق هستم.
- من به دنبال فرصت هایی می گردم و آن ها را پیدا می کنم که دیگران چیزی نمی بینند.
- من یک عمر یادگیرنده هستم.
- من روی راه حل متمرکز هستم
- من فقط راه حل ها را می بینم.
- من یک راه حل هستم.
- من ناخودآگاه، آگاهانه، روشمند موفقیت خود را خلق می کنم.
- من سؤالات درست می پرسم، پاسخ های درست می گیرم….»
- من مرد شرافتی هستم.
- من از نفس و نور سپاسگزارم.
- برمی خیزم، می درخشم.
- من از ذات خود آگاهم و می دانم که هستم.
- من نمک زمینم
- من نور جهان هستم.
- من خوش تیپ، کاریزماتیک، جذاب، با استعداد و جسور هستم. ………..”
بسیاری از مولفه های این کلاس زندگی من را تغییر داد، اما این جملات تاکیدی مثبت: موفقیت، عشق، شادی، توانمندی و افتخار، ذهنم را متحیر کرد. فقط منطقی بود. احساس خوبی داشتم. موهایم بلند شد.
شنیدن و گفتن چیزهای درست به جای نادرست. برنامه نویسی مثبت در مقابل منفی الان که این را می نویسم دارم به این جملات تاکیدی گوش می دهم. من یک پخش کننده MP3 در کمپ تقریباً به طور خاص برای دانلود و گوش دادن به آنها روزانه، هر شب قبل از خواب و زمانی که از خواب بیدار می شوم خریداری کردم.
کوین 2 بلندگو داشت و سکوی او در وسط قرار داشت. MP3 او جملات تاکیدی را تا زمانی که کلاس شروع شد، در هر کلاس تکرار میکرد. هم سلولی اش یک میز چیده بود که جزوات کلاس را پخش می کرد.
کلاس؟ این یک سمینار حماسی با اهمیت به نظر می رسید. کلاس نبود فرصت بود انرژی بود حقیقت و معرفت بود. سخاوتمندی. مربیگری. کارآفرینی.
برای من این یک نعمت بود.
پدرم با بورس تحصیلی کامل به هاروارد رفت. من به مدارس خوب رفتم. چرا هرگز به من اصول تنظیم هدف یا رهبری آموزش داده نشده بود؟ بهتر است، چرا من به تنهایی به دنبال این اطلاعات نبودم؟ چرا متوجه نبودم چه چیزی در زندگی ام گم شده است؟
هیچ کس به ما مدیون نیست و این وظیفه اخلاقی ماست که آنچه را که معنی دار می دانیم دنبال کنیم. چگونه این همه فرصت را نادیده گرفتم؟ آیا من واقعا این آموزش و اطلاعات را در زندان می گیرم؟؟؟؟؟؟؟
راستش مات و مبهوت شدم
فهرست کتابهای او، اگر آگاه نباشید، دارای برخی از مهمترین کتابهایی است که میتوانید بخوانید. آنها کتاب هایی برای خواندن و بازخوانی هستند. راستش را بخواهید حتی یک مورد از آنها را نخوانده بودم. وای من یه سری کار دارم
او شامل فایلهای صوتی، کلوپهایی برای پیوستن به آنها و دورههایی برای بهبود خود بود. کوین در مورد خواندن و یادگیری “در یک واحد زمان جدید” صحبت می کند. حقیقت و حکمت همیشه چیزهای بیشتری برای به اشتراک گذاشتن دارند.
در طول کلاس هشت هفته ای کوین داستان ها، شوخ طبعی، فروتنی، رهبری، سخاوت، صمیمیت، حقیقت و خیلی چیزهای دیگر را به اشتراک گذاشت. ما 14 صفحه از Nuggets of Gold را دریافت کردیم که من روزانه آنها را مرور می کنم. او 22 اصل موفقیت و درس های زیادی را تحت هر یک از آنها به اشتراک گذاشت، از جمله ویژگی های هدف گذاری، مدیتیشن، و بازاریابی از منظری پرانرژی.
این کلاس برای من یک موهبت الهی بود. هر هفته این نقطه برجسته بود. من نمی توانستم برای هفته آینده صبر کنم. این صحنه را برای کل دوره زندان من و صادقانه برای فصل دوم زندگی من آماده کرد.
کوین تازه زنده شد و این انرژی باورنکردنی را به اتاق، زندگی من و کل کمپ آورد. او بی نهایت کلاه بر سر دارد!
متشکرم GuruKev!
زندگی در زندان با KEVIN
نوشته چارلز ویلسون
قسمت 3 – یوگا
مردم هزاران دلار می پردازند و برای “یادگیری” یوگا به سراسر جهان سفر می کنند. آنها برای آموزش، خرد، اجتماع و رشد هزینه می کنند. زندان همه اینها را به من داد و خیلی چیزهای دیگر را به عنوان مجازات!
مسیر یوگا و آموزش من نقطه کانونی کل تجربه بود – واقعا قلب آن. کلمات واقعاً معنای آن را برای من محدود می کنند. آساناها، تنفس، اجتماع، وحدت، انرژی، حقیقت.
اجزای یوگا سوتراها را می توان به آخرین عصر یخبندان، هزاران سال فراتر از هر دین مدرن ردیابی کرد. یک بار دیگر، لعنتی چگونه 36 سال در زندگی ام بدون یادگیری این اتفاق افتاده ام؟ هیچ کس جز خودم مقصر نیستم، اما خدا را شکر که بخشی از این مسیر کارمایی بود. کوین یک رهبر ابزار و نور در مسیر یوگا من بود.
Sadhguru از بنیاد ایشا یوگا را با این 2 نقل قول به خوبی تعریف می کند:
- کلمه یوگا به معنای اتحاد است. اتحاد به این معنی است که شما شروع به تجربه جهانی بودن آنچه هستید، می کنید.
- “یوگا یک دین نیست. یوگا علمی برای بهزیستی درونی است.»
من در 5 مهرماه دوران حبس خود را تمام کردم، اما قاضی من را به یک سال حبس خانگی دیگر محکوم کرد. افسر آزمایشی من اخیراً تأیید کرد که هر یکشنبه بعدازظهر به یوگا بیکرام بروم. حقیقت خندهدار این است که من مجبور شدم یک ارزیابی سلامت روانی انجام دهم تا یوگا را به عنوان «ورزش» تأیید کنم تا برای سلامت روانم مفید باشم. همچنین باید 1 بار در ماه با یک درمانگر صحبت کنم. مجبورم کردند 1 سال انزوا در خانه بگذرانم و حالا باید یکی را ببینم که در مورد احساس من در مورد انزوا صحبت کند!! LOL زیرا این درست است! ما بدون قراردادهای فدرال برای حفظ کلاهبرداری در تجارت چه کار خواهیم کرد؟
به هر حال، امشب اولین کلاس من در چند هفته گذشته بود، بنابراین این شب عالی برای نقاشی نوک کوه یخ یوگای زندان است.
قبل از زندان، یوگا یک آرزو بود، اما بخشی از زندگی من نبود. بهانه آوردم و “هیچ وقت وقت نداشتم.” مانند بسیاری از مردم، من “هرگز وقت نداشتم”…………. تا از خودم مراقبت کنم من در شرایط بد روحی، روحی و عاطفی وارد شدم و یوگا دقیقاً همان چیزی بود که خالق دستور داده بود.
من در ماه سپتامبر، نزدیک به پایان هوای گرم، رسیدم. کوین صبحهای آخر هفته ساعت 7:30 تا زمانی که هوا سرد شد، کلاسی به سبک ترمیمی و کشش عمیق برگزار کرد. معمولا 8-12 نفر حاضر می شدند.
کوین همیشه زود حاضر می شود، فوق العاده آماده است و همیشه به موقع شروع می کند. اینها 3 کلید موفقیت در زندگی و مولفه های همیشه حاضر شخصیت او هستند.
مشابه تجربه کونگ فو و بالستیک خود، ریتم و توانایی کوین را دوست داشتم که ما را به راحتی به کشش های عمیق و حساس سوق دهد. و Mega Memory در زندانیان ناپدید نشد، اجازه دهید به شما اطمینان دهم. GuruKev دارای توانایی عجیبی برای به خاطر سپردن مجموعههای کلاسی به مدت 1.5 ساعت است که روزانه تغییر میکنند، و گاهی اوقات فقط در حین پرواز تغییر میکنند و خود به خود به چیز دیگری سرازیر میشوند. “انگار” که قبلاً 1000 بار این کار را کرده بود. شاید در یک زندگی گذشته، یا شاید در ذهن او قبل از ایجاد آن به عنوان واقعیت خارجی که همه ما از آن سود می بردیم.
بهش فکر کن.
غرغر می کند، ناله می کند، نفس های وحشت زده… و سپس کوین می گوید: «لبخند بزن. مشکلی نیست. به بدنت بگو همه چیز اوکی است. لبخند بزن، فقط لبخند بزن.» با لحن صدایش می توانی لبخند روی صورتش را بشنوی، تقریباً تا جایی که من به پوچ بودن آن می خندیدم. چطوری الان انقدر لبخند میزنه که حس میکنم داره بهم میخوره که همسترینگم داره منفجر میشه!!!؟؟؟
«رها، آرام باش و رها کن. فقط رها کن.» نگهداشتنهای عمیق و طولانی برای خسته کردن عضله طراحی شدهاند که در نهایت رفلکس انقباض طبیعی ماهیچه را مجبور به رها شدن میکند. من هرگز آن کلمات را فراموش نمی کنم، مانترای کلاس او.
با گذشت زمان، متوجه شدم که این فرآیند بیشتر از هر چیز فیزیکی، روان درمانی و عاطفی است. ذهن، بدن و روح همه به هم مرتبط هستند. “رها، آرام باش و رها کن.” کوین به ما کمک میکرد لایههای رنج، درد و سردرگمی ذهنی و عاطفی را که با دوران زندان همراه است رها کنیم.
هر مرحله از فرآیند زندان موارد مختلفی دارد که باید آزاد کنید. درد و رنج همه در ذهن ماست. ما باید خود را که ما را عذاب می دهد آزاد کنیم. یوگا ابزار شگفت انگیزی برای تحریک این رشد خود است. وحدت با خود الهی به جای زندگی در قلمرو ایگو – خود کوچک.
من با دانی، «جدی» در اولین کلاس آخر هفتهام GuruKev آشنا شدم. یوگا، مدیتیشن، نوشتن، و ورزش شدید بدن او را تراشیده و روحش را در طول 8 سال زندانی که قبل از حضور من داشت، سبک کرد. او و کوین دوستان صمیمی بودند و من فوراً فهمیدم که او خاص است. “جدی” واقعا مناسب ترین لقب برای او است. او و «افسانه» از نظر سنی به من نزدیکتر بودند و به 2 تا از بهترین دوستان من تبدیل شدند. مانند کوین، دانی نور درخشانی است – او هرگز کم نور نمی شود و چیزهای زیادی برای به اشتراک گذاشتن با دیگران دارد.
او 2 شب در هفته کلاس های یوگا را در اتاق ملاقات رهبری می کرد. ما بسیار خوش شانس بودیم که در روزهای دوشنبه تا پنج شنبه از ساعت 6 تا 7 بعد از ظهر یک اتاق 3000 فوت مربعی داشتیم. آماده سازی بازدید جمعه است و بازدیدها شنبه و یکشنبه انجام می شود. ما بلندگوهایی برای موسیقی آرامش بخش (از پخش کننده MP3) و تلویزیون برای تماشای نوارهای قدیمی یوگا در صورت تمایل داشتیم.
دونی و کوین چندین سال قبل از رسیدن من فقط با تماشای نوارها با هم تمرین می کردند. دانی آساناها را کاملاً نگه داشت، کلاس را با شفافیت آرام رهبری کرد، و همچنان میتوانست دیگران را تماشا کند و به آنها اشاره کند. اغلب کوین، دانی و فوسکو “افسانه” هر سه جلوی اتاق را هدایت می کردند. فوسکو به طور تصادفی به مدت 30 دقیقه پیاده میشد یا ژستهای کاملاً متفاوتی انجام میداد، اما این تنها بخشی از دلیل نامش «افسانه» است.
همچنین میتوانم اشاره کنم که این کلاسها برخی از «گاسیترین» کلاسهای یوگا در تاریخ بودند. غذای زندان به همه گاز بد میدهد، و حرکات یوگا آن گاز را از بین میبرد……گاهی اوقات با طراحی تقریباً عالی به حرکات. آیا باید در اینجا به “Release, and Let Go” اشاره کنم؟
آن شب ها از بهترین های زندگی من بود. ما قبیله یوگی ها بودیم. گروه رشد کرد و در اوج خود، نزدیک به 20 نفر، ترکیبی از پسران سیاه، سفید، و مکزیکی ظاهر شدند. این یک جامعه شگفت انگیز از حمایت مثبت و انرژی بود.
مانند هر چیز دیگری در زندگی، کسانی که به طور مداوم با انرژی پایدار و تمرکز «به سرعت رها میشوند» ظاهر میشوند و دیگرانی که به ندرت ظاهر میشوند، در همان نقطه سفتی و سختی باقی میمانند. یکی از دوستانی که اغلب می آمد بدن منعطفی داشت اما ذهنش گیر کرده بود. او یک روز با کارکنان درگیری لفظی پیدا کرد، از محوطه بیرون راندند، به یک زندان امنیتی بالاتر ارتقا دادند و سپس خود را حلق آویز کردند. گرگ نمی توانست رها کند.
هر چیزی که ممکن است از میان مردم گذر کنید، فقط از طریق آن نفس بکشید و مانترای GuruKev را در ذهن خود بگویید. مانترا = ابزار ذهن. ما 2 انتخاب داریم، می توانیم بر ذهن مسلط شویم یا ذهن می تواند به ما مسلط شود.
لطفاً گزینه شماره 1 را انتخاب کنید.
“یوگا جیم” به مدت 7 سال در زندان بود که من آمدم. او یک مرد سفیدپوست در اواسط 50 سالگی اش بود و با ویلچر به کمپ ما آمد. او سرطان داشت و شیمی درمانی می کرد. یوگا جسم و زندگی او را شفا داد. کلاس پیشرو و تمرین در اتاق ملاقات کلیسای او بود. او معمولاً در روزهای سهشنبه/پنجشنبه یوگا را هدایت میکرد و جدایها دوشنبه/چهارشنبه را رهبری میکردند. پس از آزاد شدن The Jedi، جیم در تمام 4 روز رهبر بود. جیم همچنین در تمام سال آخر هفته ها کلاس های بیرون را اداره می کرد، حتی اگر هوا 30 درجه بود!!!
دانی و جیم هر دو یوگای سبک جریانی مشابه آینگار، پاوریوگا یا آشتانگا را رهبری کردند. آنها مجموعه حرکات را بر اساس اینکه چه کسانی در کلاس بودند و چه احساسی داشتند تنظیم می کردند.
کوین اغلب با اشاره به این که «هر بدنی» متفاوت است، مردم را تشویق می کرد. “این که به نظر می رسد نیست، بلکه احساس آن مهم است.” هر بدنی محدودیت های متفاوتی دارد و هر بدنی هر روز احساس متفاوتی دارد. با کلاس های سبک جریان، اگر بدن شما در آن روز با گروه احساس نمی کند، به راحتی می توانید گم شوید یا عقب نمانید. من چند جلسه شگفت انگیز با جیم داشتم و برای همیشه سپاسگزار زمانی خواهم بود که از او یاد گرفتم.
جردن در پایان اولین زمستان من وارد شد. او چهارمین رهبر یوگا بود که وارد زندگی من شد و من او را مانند یک برادر بزرگ دوست دارم. او به مدت 10 سال مربی یوگا بیکرام بود تا اینکه به اشتباه در یک پرونده توطئه ماری جوانا به دام افتاد و به 15 سال محکوم شد.
Bikram مشهورترین “برند” مدرسه یوگا است. من به اجزای آن بسیار اعتقاد دارم، با این حال نام بیکرام اکنون با درام، دعوا و مادی گرایی زخمی شده است. تمرین بیکرام به اردن کمک کرد تا وقت خود را بگذراند، و او از هر شرکت کننده ای که مایل بود در سفر دعوت کرد. بین 2 تا 8 نفر در مسیر پیاده روی حاضر می شدند تا با او تمرین کنند.
استودیوی 105 درجه یکی از اجزای اصلی است که ما در کمپ نداشتیم، اما ساعت 1 بعد از ظهر تمرین میکردیم تا بیشترین گرما را داشته باشیم. من فکر می کنم که سیستم اهداف SMART با فرآیند Bikram موازی می شود. وضعیتهای خاص، تغییرات قابل اندازهگیری بین کلاسها به دلیل یکسان بودن وضعیتها، رشد قابل دستیابی به این دلیل که بهبود مداوم در هر وضعیت وجود دارد، مربوط به این دلیل است که هر وضعیت دیگری را بهبود میبخشد و با هم کل ارگانیسم شما را بهبود میبخشد، و محدود به زمان زیرا هر وضعیت برای وضعیت خاصی نگه داشته میشود. بار به مجموع 90 دقیقه در هر جلسه.
وضعیت های خاص با هر یوگای که من تمرین کرده بودم متفاوت است. 26 وضعیت بدن بخشی از “Original 84” هستند. این هاتا یوگا واقعی از هند است که هزاران سال است که تغییر نکرده است.
کوین نیز از بیکرام لذت می برد و به سیستم اعتقاد دارد. زمانی که جردن آزاد شد، من و کوین ساعت های زیادی با هم تمرین کردیم. گاهی 1 یا 2 نفر به ما ملحق می شدند. من از همه آن تجربیات شگفت انگیز تشکر می کنم.
ما هر تمرین یوگا را اساساً با تعظیم به یکدیگر پایان می دهیم. پس امشب این داستان را با تعظیم به پایان می برم. «ممکن است در هر فرصتی رها شوید، آرام باشید و رها کنید. نور الهی در من به همان نور الهی تعظیم می کند که از شما نیز می تابد.»
Namaste Friends و Namaste GuruKev.
زندگی در زندان با KEVIN
نوشته چارلز ویلسون
قسمت 4 – زمان آرام
عصر بخیر دوستان. از اینکه در این مکان ویژه برای چهارمین یکشنبه داستان های کمپ به من ملحق شدید متشکرم. من امشب آزادی یک تمرین شگفت انگیز یوگا را تجربه کردم و افکار من در طول کلاس نشان دهنده اهمیت این قسمت 4 است.
در جنگل، سکوت برای مدت کوتاهی وجود دارد. انرژی حتی در زمان آرامش شدید است. میمونهای زوزهکش با سرعتی بسیار زیاد بین درختان حرکت میکنند، پارس میکنند و جیغ میکشند. آنها انرژی و قصد باورنکردنی و در عین حال به ظاهر بی پروا از خود نشان می دهند. ما انسانها چندان با آنها فرق نداریم. “ذهن میمون” استعاره تصادفی برای ذهن خودآگاه، ایگو نیست. دوستان همه ما از این حقیقت رنج می بریم. آگاهی کلید کنترل را در اختیار دارد.
در چند هفته اول زندگی در تختخواب جدیدم در کنار کوین، برگشتم و شاهد نشستن کوین روی صندلی خود بودم. او یک صندلی پلاستیکی و خاکستری زیبا داشت که در کمپ مورد توجه بود. “KT” در پشت، و توپ های جدید تنیس برای محافظت از پا، دارایی او را به وضوح مشخص می کرد. او یک مشکل زندان داشت، کلاه پشمی سبز، روی چشمانش پایین کشیده شده بود. دستانش در بغلش جمع شده بود. او کاملاً ثابت نشسته بود. بعداً جرأت کردم و از او پرسیدم که قبلاً چه میکند؟ او توضیح داد که مدیتیشن میکرد و این کار را روزانه انجام میداد. یکی از دوستان موج سوار قبلاً به یک کمپ مدیتیشن در بالی اشاره کرد که زندگی او را تغییر داد، اما فراتر از آن، من چیزی نمی دانستم.
KT توضیح داد که چه باید کرد. بیحرکت بنشینید، روی یک نقطه سکون، نفس خود یا یک مانترای بیصدا تمرکز کنید. اگر عقب افتادید، فقط به نفس یا مانترا خود بازگردید. آن را به مدت 20-30 دقیقه، دو بار در روز امتحان کنید.
کوین اهل سختگیری نیست. او همیشه به گونه ای توضیح می دهد که «اشتباه» وجود ندارد. آنچه را که احساس راحتی می کند پیدا کنید و آن را انجام دهید. او میگفت: «از آن لذت ببرید و فقط استراحت کنید».
سفر من به داخل آغاز شد. در حالت ایده آل، هدف این است که در یک مکان، در همان زمان روزانه مدیتیشن کنید. بهترین من احتمالاً 2 هفته از همان زمان و مکان قبل از تغییر برنامه من بود. در کلیسای کوچک، زیر درخت بلوط، روی نیمکت، در راه پله، در زمین راکتبال، روی تختم، پشت میز کارم، در گلخانه در محل کار، در زمین سافت بال و در زمین تنیس مدیتیشن کردم. من زمان زیادی را صرف «رفتن به داخل» و احساس آنچه فراتر از هرج و مرج میمون بود گذراندم. من بسیار سپاسگزارم که کوین مرا در این مسیر فرستاد.
کوین 1 ماه پس از اینکه مدیتیشن را به من آموخت، مدیتیشن سیدا یوگا را به من معرفی کرد. “در جستجوی خود” یک دوره مکاتبه ای رایگان برای زندانیان از بنیاد سیدا یوگا است. او به من پیشنهاد داد که بسته او را بخوانم و اگر دوست داشتم می توانم آنها را بنویسم و دوره را شروع کنم. ملخ کوشا هیچ یک از پیشنهادات سنسی را نادیده نمی گیرد. من سفر را شروع کردم و زندگی ام برای همیشه تغییر کرد. این دوره یک تعریف بزرگ برای تمرین مدیتیشن مداوم من بود. این آموزه ها بر اساس شیویسم کشمیر، یکی از قدیمی ترین فلسفه های معنوی روی کره زمین است. من می خواهم 3 پاراگراف از اصلی خود را به اشتراک بگذارم:
جلد 1 درس 1.
جوهر فلسفه مدیتیشن سیدا یوگا این است که یک آگاهی در سراسر جهان نفوذ می کند و در آن نفوذ می کند و تبدیل به همه شده است. این آگاهی با نام ها و عناوین بسیاری مورد اشاره و شناخته شده است. این همان چیزی است که ما همیشه به عنوان خدا فکر می کردیم. خالق مطلق است. در مدیتیشن سیدا یوگا ما معمولا آن را خود درونی می نامیم. دلیلی که ما مدیتیشن سیدا یوگا را تمرین می کنیم این است که خود را بشناسیم و در خود استوار شویم.
«خود آگاهی است و آگاهی آگاهی خود ماست. آگاهی خود ما از هستی با خود آگاهی الهی تفاوتی ندارد. بیش از یک خود وجود ندارد. تنها یک خود درونی وجود دارد. من و تو در درون خود مشترک هستیم. به همین دلیل، وقتی ما خودمان را واقعاً می شناسیم، واقعاً یکدیگر را می شناسیم. یک خود جهانی یکسان توسط همه به طور همزمان مشترک است. همه همان آگاهی درونی، همان «من» را دارند.
برای ذهن کافی نیست که بگوییم، جوهر سیدا یوگا عشق است. وقتی در عشق درونی خود تثبیت شدیم، همه چیز کامل می شود. این نهایت تحقق، رضایت نهایی است.»
همه ما هنگام مدیتیشن درجات مختلفی از یک چیز را تجربه می کنیم. زمان ناپدید می شود، ذهن میمون می ایستد، این نور زیبا می تپد، هیچ چیز مهم نیست. نوشتن این مطلب برایم سخت است. نمایش اسلایدی از تجربیات و احساسات مدیتیشن از کمپ در ذهنم پخش شد. من یک روند طولانی از تسلیم شدن را پشت سر گذاشتم که بدون مدیتیشن ممکن نبود.
مدیتیشن جزئی از کلاس “تعیین هدف و بازاریابی” کوین بود که قبلاً به آن اشاره کردم. وقتی او توضیح داد که بسیاری از افراد موفق مدیتیشن می کنند، مجبور شد کلاس جداگانه ای را فقط برای مدیتیشن تشکیل دهد که در کلیسای کوچک برگزار می شد. بیش از 150 نفر حاضر شدند و این بزرگترین اقدام جمعی برای صلح و خویشتن داری در تاریخ کمپ بود! حماسی بود! پس از آن کلاس، روزانه ده ها نفر در نمازخانه مشغول مراقبه بودند. کوین 2 ماه قبل به من آموزش داد و من تفاوت حضور در کلیسای کوچک را از نزدیک دیدم.
بسیاری از شما به کارهایی که کوین روزانه انجام می دهد علاقه مند هستید. هفته آینده بیشتر در مورد آن توضیح خواهم داد، اما مسلماً مهمترین اقدام او استراحت است. او بهترین استراحت کننده تمام دوران است. او هر شب 8-9 ساعت کامل می خوابد. او مثل یک موش ساکت است و می تواند در چند ثانیه بخوابد. او روزانه چرت های زیادی می زند و مدیتیشن می کند. به نظر می رسد هیچ چیز او را آزار نمی دهد یا او را از استراحت در زمان استراحت باز می دارد. او در ماه های گرم آوریل تا اکتبر به سختی تمرین می کند و سپس تمام زمستان را به خواب زمستانی می گذراند. کوین اولین کسی بود که اهمیت استراحت را روشن کرد و سپس آن را انجام داد! اعمال و گفتار او همیشه در یک راستا است.
من عاشق بیرون بودن هستم و به ندرت سرعتم را کم می کنم تا استراحت کنم. زندان زمان خواندن، نوشتن، مراقبه، چرت زدن و استراحت را به من داد. من واقعا به یک شارژ مجدد نیاز داشتم، و در حالی که کاهش سرعت در آن خطوط برای من یک تنظیم بود، آن را دوست داشتم و متوجه شدم که چه چیزی را از دست داده ام.
بدن و ذهن هر دو به استراحت نیاز دارند، اما به طور معمول ما فقط به بدن «استراحت میدهیم». در مورد اندام ها چطور؟ کی استراحت می کنند؟ برای اکثر مردم پاسخ هرگز نیست، اما برای کوین پاسخ چندین بار در سال است. من هرگز به روزه در دنیای آزاد فکر نمی کردم، بنابراین وقتی کوین با من درباره روزه صحبت کرد، شوکه و کنجکاو شدم! زندان توانایی فرد را برای انتقال هیجان ماجراجویی در دنیای آزاد به چالش ها و فرصت های منحصر به فردی که در سیستم زندان وجود دارد آزمایش می کند. جدای و افسانه، از طریق کوین، انگیزه بیشتری برای ماجراجویی روزه داری فراهم کردند. ما سه ملخ همه آن را در حوالی روز شکرگزاری 2018 شروع کردیم.
KT برای هر روزه ای که انجام می دهد یک برنامه و یک سیستم دارد. این شامل آن چیزی است که او برای یک هفته یا 2 قبل از روزه می خورد، چه مایعاتی در طول روزه می خورد و چه سطحی از ورزش را در طول روزه انجام می دهد. این جزئیات مربوط به زمان سال و اهداف او است. او معمولاً حداقل 7 روز کار می کند و 21 روز بیشترین چیزی است که از او شنیده ام. توصیه او بود: “آسان شروع کنید و فقط ببینید بدن چه احساسی دارد”. من 24 ساعت انجام دادم، سپس 36، سپس 48، سپس 72. چه آزمایش وحشیانه ای! آزمون واقعی شام کریسمس تا روز سال نو بود. The Legend در روز چهارم وثیقه گذاشت، اما من و The Jedi تا آخر محکم ماندیم. کوین به من توصیه کرد که با چه چیزی افطار کنم و چگونه بر احساس ناراحتی و ضعف غلبه کنم.
در زندان، غذا مکانیسم حمایت عاطفی شماره 1 است. برای چشم پوشی عمدی از آن راحتی، یک کاسه غذای گرم، برای روزها در یک محیط سخت، چالش برانگیزترین جنبه ماجراجویی سریع بود. درست کردن و خوردن غذا نیز به گذر زمان کمک می کند. من واقعاً معتقدم که پس از ماجراجویی های روزه ام در کمپ، برای هر چالشی که در زندگی پیش رو دارم، بهتر آماده هستم. من این هفته بعد از روز شکرگزاری 72 ساعت ناشتا برنامه ریزی کردم و می دانم که چند صد مایل دورتر کوین همین کار را خواهد کرد و استراحت زیادی خواهد داشت!
“ما در تابستان اسکی و در زمستان شنا را یاد می گیریم.” کوین این حقیقت را در طول جلسات آموزشی ما القا کرد. بدن و ذهن باید هر چیزی را که یاد می گیریم یکپارچه کنند. ساواسانا بدون شک مهمترین ژست در تمرین یوگا است، حتی اگر حالت استراحت، با نام جسد یا حالت بدن مرده باشد. این اهمیت ناشی از نیاز به ادغام آنچه انجام شده و آموخته شده است. در تابستان سخت تمرین کنید و اجازه دهید کل ارگانیسم در طول زمستان آن را پردازش کند. همین امر در مورد یک ساعت تمرین یوگا، خواندن یک کتاب مهم، تمرین یک کاردستی پیچیده یا هر چیز دیگری که در این زمینه وجود دارد، صدق می کند.
کوین انرژی ذهنی و جسمی فوق العاده ای دارد و تصادفی نیست که او به استراحت و شارژ مجدد اهمیت زیادی می دهد. آیا این می تواند سلاح مخفی او باشد؟
امشب در یوگا ذهن میمون شروع شد. من عمیقاً در “حالت کششی مجزای پا” بودم و ذهنم شروع به قضاوت در مورد وضعیت من، سفتی پشتم، احساس گیر افتادن بدون پیشرفت در برخی وضعیت ها کرد. «بس کن! لغو، لغو آن برنامه را لغو کن.»
بلافاصله متوجه شدم که مشکل ذهن من است. “رها، آرام باش و رها کن.” شاید من در پیشرفت برخی وضعیتها گیر کردهام، یا شاید ذهنم در حوزههای مختلف زندگی گیر کرده است که در این صورت من را از پیشرفت در آن وضعیتها باز میدارد. من آن لحظه “آها” را داشتم و نیاز به زمزمه کردن مانترای گوروکف را در سکوت به یاد آوردم.
در اینجا نمی توان اهمیت استراحت، آرامش و خاموش کردن Ego را نادیده گرفت! لغو آن مزخرفات منفی را که قضاوت و محکوم می کند که شما چه کسی هستید و چه می کنید لغو کنید.
برای من، احمقانه ترین چیز در مورد درام و جدایی آشکار در جهان در حال حاضر این است که همه ما با یک مشکل دست و پنجه نرم می کنیم: Ego. ما همه چیز را بیش از حد تحلیل می کنیم، بیش از حد پیچیده می کنیم و بیش از حد دراماتیک می کنیم. در تمام جنبهها، آرامش در رها شدن از درامها/نگرانیهای ما، آرامش بدن، ذهن و روح ما، و رها کردن آنچه اکنون نیست، نهفته است.
تمام سر و صدا را مسدود کنید، به داخل بروید و با نور خود وصل شوید.
Namaste Friends و Namaste GuruKev.
زندگی در زندان با KEVIN
نوشته چارلز ویلسون
قسمت 5 – فقط یک روز
– من ثروت هستم. من فراوانی هستم. من جوی هستم –
جملات تاکیدی و مانتراهای مثبت می توانند از راه های بسیاری به ما کمک کنند. سه مورد بالا به عنوان یک سکانس در ذهن من مانده است. آنها کلمات قدرتمند حقیقت هستند که قصد دارند ما را به سمت طبیعت واقعی خود هدایت کنند.
فقط به این دلیل که من با کوین زندگی کردم و آموزش دیدم به این معنی نیست که اکنون زندگی را کشف کرده ام. من گم شدم. من پایین می آیم. من به خودم شک دارم اشتباه میکنم. من انسان می مانم
ورود مجدد از زندان به جامعه آسان نیست. با این حال هرگز فراموش نکنید که زندگی قرار نیست آسان باشد.
“آنچه را که در بالا می دانیم، در پایین یاد گرفتیم.”
دوستان، سفر یک خرده و در عین حال یک پاداش است.
دیوید گیکندی در کتاب خود “یک جیب شاد پر از پول” به شدت پیشتاز است. وقتی کوین این کتاب را به کسی هدیه داد، دوباره به من کمک کرد و آنها آن را به من دادند.
اگر به 10 سال زندان محکوم می شدی، وقت خود را چگونه سپری می کنی؟ امیدوارید چه کاری را انجام دهید؟ چگونه برنامه ریزی می کنید و چه انتظاری دارید؟ آیا می توانید حتی شروع به مفهوم سازی آن واقعیت کنید؟
تجربه من پیشبینی میکند که ½ از کارهایی که ممکن است فکر کنید در زندان انجام میدهید واقعاً اتفاق میافتد و ½ دیگر ناشناختههای جدیدی است که شما در آنها پیمایش خواهید کرد.
من فکر میکنم که کوین بهتر از بعضیها تصور میکرد که از «زمان زندان» چه انتظاری باید داشت. اما حتی برای او، هر روز یک روز جدید با چالش ها و شگفتی هاست. کوین در برخی از روزها در زندان به میزان قابل توجهی دست می زند و روزهای دیگر فقط تمام روز را استراحت می کند. مهم نیست که او در یک روز خاص چه کاری انجام می دهد، او همیشه الگو قرار می دهد.
در اولین تعامل من با او، او از زندان به عنوان یک “ماجراجویی هیجان انگیز” یاد کرد. امشب، هدف من این است که چشمان شما را کمی بیشتر به آنچه در «فقط یک روز» ممکن است شامل یک «ماجراجویی هیجان انگیز» باشد باز کنم.
یکی از اولین چیزهایی که پس از ورود به کمپ اتفاق می افتد این است که کاری برای شما تعیین می شود. کوین باهوش بود و بلافاصله مشغول به کار در آشپزخانه شد. (دسترسی به غذای باکیفیت، آرزومندترین امتیاز در زندان است – و تجربه آن حقیقت یادآوری بزرگی است از آنچه در صورت فروپاشی جهان ممکن است اتفاق بیفتد.)
کوین به سمت آشپزخانه رفت تا در اصل مدیر سیستم غذاهای ویژه شود. این بدان معناست که افراد با نیازها و ترجیحات مذهبی و دیگر رژیم غذایی کوین را می بینند تا غذای مناسب خود را سازماندهی کنند. کوین با بسیاری از جزئیات و شخصیت های پیچیده در این موقعیت دستکاری می کند. زندگی در کنار کوین به من این امکان را می داد که در درونم حضور داشته باشم و درک عمیقی از چیزی که در غیر این صورت نمی دانستم وجود دارد. «تالار چاو» بیش از هر بخش دیگر زندان در پشت صحنه درام و سیاست دارد.
بخشی از زندان که واقعاً یک «ماجراجویی» است، تغییرات ناگهانی و ناشناختههایی است که شما را سرپا نگه میدارد. این سبک از ماجراجویی فقط به ذهن قوی اشاره می کند. برنامه کوین در آشپزخانه بین تعطیلات، فصول و تحویل کامیون متفاوت است. گاهی ساعت 5:30 صبح سر کار می رود و تا ساعت 16 بر نمی گردد. مواقع دیگر برای تهیه صبحانه/ناهار می رود و 2 ساعت کار می کند. چندین بار وسط تمرین بودیم، صدای خشنی از بلندگو شنید: «ترودو. کوین ترودو، فوراً به آشپزخانه گزارش دهید. گاهی اوقات او موضوع را مرتب میکرد و 10 دقیقه دیگر برمیگشت، و گاهی دیگر تا ساعت 4 بعدازظهر او را نمیدیدم.
فرآیند “رها کردن” هرگز متوقف نمی شود. اکثر افرادی که در زندان مبارزه می کنند، متوجه نمی شوند که تمام مدت با خودشان مبارزه می کنند.
موقعیت کوین در زندان به او امکان دسترسی به بهترین غذا را می داد. او شکل شگفت انگیزی دارد و نسبت به اکثر مردم جهان آزاد رژیم غذایی سالم تری دارد. کوین همچنین در دسترسی به غذا بسیار سخاوتمند است. در واقع، هیچ کس در زندان به اندازه کوین در مورد غذا و سایر چیزهای مادی سخاوتمندتر نیست. دستها پایین.
مردم واقعاً در آنجا هوس نان خوب می کنند، و «نان قاتل دیو» بهترین گزینه موجود بود – اما فقط از طریق کوین. او برای من تکه هایی می آورد و گاهی نان هایی از آن. کره بادام زمینی، عسل، دارچین، و موز برش خورده «لذیذ نان قاتل» من بود.
جامعه دوستان در گوشه پشتی ما به خاطر کوین بهتر خوردند. چنین هدیه ای بود که من هرگز آن را بدیهی نمی دانستم. او کاملاً از مراقبت از افراد اطراف خود لذت می برد و زمان و انرژی قابل توجهی را صرف این کار می کند.
کوین همیشه همه کسانی را که در قسمت پشتی بال ما بودند، که ما از آن به عنوان «جامعه دردار» یاد میکردیم، میخرید، چندین هدیه برای تعطیلات. 1 کیسه خامه ای بوستون و 1 کیسه کوکی کریسمس از کمیساری، 2 هدیه کریسمس او در سال گذشته بود. کمیساریای کمپ در برخی موسسات در مقابل شکر بدون شکر است. یک “نوشتن در لیست” موارد موقتی را ارائه می دهد. آنها معمولاً در طول تعطیلات چندین شیرینی مختلف شکر را سفارش می دهند و ارائه می دهند و اکثر آنها به سرعت فروخته می شوند.
دوست ما آیک در کمیساری کار می کند که پردرآمدترین شغل در مجتمع است. مهمتر از آن، او غذاهای “چرب پنیر” درست می کند. آیک یک «نیش» دارد که عنصر گرمایش یک قطعه ظروف برقی است، و از آن برای سرخ کردن تورتیلاهای پرشده در روغن «قرضی» از سالن غذا استفاده میکند. او آنها را با موز، سیب زمینی شیرین، مرغ و برنج یا سیب های خرد شده پر می کند. چند روز تعطیل کوین برای هرکدوم 3 تا از اینا سفارش داد!! وقتی گرسنه به سلول خود برمیگردید جای تعجب دارد!!!
کوین این اصل را دارد که «دادن بهتر از دریافت کردن است».
بخش آموزش دارای 5 کلاس درس، آزمایشگاه تایپ، کتابخانه حقوقی، چندین دفتر، حمام و کتابخانه می باشد. کتابخانه کوچکتر از کلاس های درس است، اما بسیار بزرگتر از آنچه اکثر زندان ها ارائه می دهند. چندین سال قبل از آمدن من، آنها حتی یک کتابخانه غیرداستانی جدا از کتابخانه معمولی داشتند. متأسفانه، کتابهای غیرداستانی سطل زباله شدند تا یک دفتر بزرگتر برای رئیس آموزش و پرورش، که از قضا تحصیلات کمی دارد، ایجاد شود.
بیشتر کتابها داستانی هستند، اما برخی از کتابهای غیرداستانی مناسب در چرخههای مختلف هستند. این کتابخانه دارای 4 صفحه تلویزیون با پخش کننده دی وی دی/سی دی است و فیلم، مستند، نوار زبان و غیره را برای تماشا اجاره می کند، همه اینها بر اساس اولویت اول. 30 مجله مختلف ماهانه و 5 روزنامه مختلف روزانه وارد می شوند. اگر به دنبال آن هستید، تعداد زیادی اطلاعات عالی برای مطالعه و یادگیری در کتابخانه پیدا خواهید کرد.
اسپانیایی، آلمانی و ایتالیایی 3 نوار زبان محبوب هستند. کوین ایتالیایی صحبت می کند و برای چندین ماه در یک زمان، به سختی تمرین کرد تا مهارت ایتالیایی خود را بهبود بخشد. من از آن به عنوان آموزش یاد می کنم زیرا تمرین ذهنی به موازات روند تمرین بدنی است.
نوارها صداهای “گوش دهید و سپس تکرار کنید” هستند. او اغلب 4-5 ساعت در روز را صرف استراحت، غذا و سپس 2-3 ساعت دیگر در شب می کرد. من چندین کلاس PM تدریس کردم و کوین همیشه 15-20 دقیقه بیرون از کتابخانه منتظر بود تا مطمئن شود که او اولین نفر در صف است.
او چندین ماه در یک زمان بدون وقفه تمرین می کرد و سپس برای جذب آن مرخصی می گرفت. به یاد داشته باشید، “در تابستان اسکی یاد بگیرید و در زمستان شنا کنید.” ما باید به بدن و ذهن زمان استراحت بدهیم و آموخته هایمان را با هم ترکیب کنیم.
مثل هر کاری که کوین انجام میده زود حاضر شد آماده شد و 250% داد!! علاوه بر این، او در چندین منطقه به طور همزمان تمرین نمی کند. بیشتر آموزش زبان او در زمستان و تربیت بدنی او در تابستان انجام می شود.
یکی از جذاب ترین داستان ها در مورد کوین (برای من) این است که اولین کسب و کار او خدمات دلقک و شعبده باز بود، در سن 13 سالگی. تعداد کمی از مردم اعتماد به نفس به این سطح از سرگرم کننده و نمایش در 13! بستن بادکنک، ترفندهای کارت و جادو همه بخشی از نمایش بود. بنابراین جای تعجب نیست که کوین یک متخصص کارت، داستان سرای چیره دست، برقراری ارتباط و سرگرمی است.
من دانش Zero بازی با ورق را دارم، و مجموعه مهارت های حرفه ای 45 ساله کوین مرا در هیبت نگه داشت. وقتی صحبت از کارت می شود او “بدون سلامی” است! کوین یک “کلاب بریج” ترتیب داد که در آن چند مرد به مدت 3-4 ساعت، 1 شب در هفته بازی می کنند. من فقط از گوش دادن به کوین که قوانین را برای دکتر مارک توضیح می داد، خسته شدم، خیلی کمتر حواسم به بازی کردن (و معمولاً برنده شدن) برای ساعت ها متوالی بود. به نظر من، کوین مانند سایر زمینهها در کارتها برتری دارد، زیرا او به یادگیری و یافتن راهحل برای موقعیتهای پیچیده سوق دارد.
من در کودکی بازی Solitaire را روی کامپیوتر بازی می کردم، اما هرگز آن را با کارت بازی نمی کردم. کوین من را با نام اصلی بازی یک نفره، “صبور” آموزش داد. بنابراین، او «صبر» را بازی میکند که سطح دیگری از آموزش و آرامش ذهن است. پشت میز سلولش می نشست و گاهی 4 ساعت بی وقفه صبور بازی می کرد.
کوین فقط کنترل برتری بر ذهن خود دارد و این حقیقت در بازی به هم پیوسته خواب، مدیتیشن و تمرکز آموزش دیده در بیداری مشهود است. از گوش دادن به حرفهای او که به هم زدن و ورق زدن کارتها گوش میداد لذت بردم. حرکت کارت ها به طرز عجیبی درمانی بود.
بسته به “فصل”، کوین زیاد می خواند. او به مدت 1 تا 4 ساعت در صبح، اغلب بعد از چرت زدن و گاهی اوقات در شب مطالعه می کند. او کتاب های زیادی را از طرفداران و دوستان دریافت می کند. او آن کتابها را پس از خواندن یا در بدو ورود، در صورت تکرار، به هر علاقهمندی هدیه میدهد.
اگر “فهرست خواندنی پیشنهادی” او را ندارید، آن را از اینجا دریافت کنید . هر کتابی که در آن فهرست وجود دارد ارزش وقت شما را دارد.
بارها در طول این سفر می توانم بگویم “کوین زندگی من را به خاطر X تغییر داد.” او با اقدامات مداوم خود مرا به اهمیت مطالعه و خواندن «اطلاعات صحیح» سوق داد، که قطعاً زندگی من را در مسیر بسیار متمرکزتری قرار داد. اگر کتاب را به من نمی داد، می گفت کدام کتاب را بخوانم. او همچنین تعداد زیادی مجلات عالی را با من و سایرین در بال به اشتراک گذاشت.
این قطعه که “رهبران همیشه خواننده هستند” باید با صدای بلند و واضح زنگ بخورد. همه افراد باهوشی که در اطرافم بودم فقط کتاب های غیرداستانی می خواندند و مدام در حال مطالعه بودند. در این دنیای فناوری، صفحات کاغذی در دست ارزشمندتر از آن چیزی هستند که ممکن است به یاد داشته باشید.
گاهی اوقات یک زندانی جدید از طریق یکی از دوستانش به کوین معرفی می شد. کوین همیشه از افراد جدید در فضای خود استقبال می کرد و این تعامل اغلب روز زندانی را می ساخت. من شاهد بودم که ده ها طرفدار کتاب هیجان زده با کوین ملاقات کردند و یکی از کتاب های متعدد او را امضا کردند. اکثر زندانیان «درمانهای طبیعی که نمیخواهند درباره آن بدانید» خوانده بودند. من شخصاً عاشق دست خط کوین هستم و اگر آن را در کتاب امضا شده ای دارید، توصیه می کنم هر از گاهی آن را مرور کنید.
فراموش نکنید که کلمات چیزهای قدرتمندی هستند. کوین معمولا هر امضای کتاب را با چند کلمه مهم به پایان می رساند. “بالا می بینمت.” این یک تأیید مثبت برای شما است. و این عنوان یکی از کتاب های مورد علاقه اوست. زیگ زیگلار کتاب را نوشت و کوین با زیگ دوست صمیمی بود. الان دارم میخونمش و دوستش دارم!
کتابخانه مذهبی کمپ مملو از کتاب و فیلم برای تماشا بود. اشاره کردم که کوین عاشق خواندن است و هر بار روی 1 پروژه یا کار اصلی تمرکز می کند. در اینجا یکی از پروژه های باورنکردنی او وجود دارد: Mahabharata و Ramayana.
اینها 2 شعر حماسی اصلی به زبان سانسکریت از هند باستان هستند. کوین تصمیم گرفت هر دو جلد را بخواند و فیلم های هر کدام را به طور همزمان تماشا کند. مهابهاراتا به تنهایی 15 برابر طول کتاب مقدس است! من احساس کردم که کوین برای نزدیک به 3 ماهی که صرف تماشای این فیلم ها کرد، “ناپدید شد”. خاطره من این است که او 16 قسمت 4 ساعته را تماشا کرد تا هر دو سریال را کامل کند. من ممکن است دقیق نباشم، اما من آن را به عنوان یک شاهکار طاقت فرسا در کنار خواندن این 2 مگا جلد داستان سرایی پیچیده سانسکریت به یاد می آورم.
کوین تمام تلاش خود را می کند تا هر نسخه خطی معنوی را بخواند. او 7 بار کتاب مقدس را خواند. من فکر می کنم هدف این است که بهترین درک چند بعدی از جهان و خلقت داشته باشیم. بدون مطالعه حقایق بسیاری از فرهنگ ها و جوامع، چگونه می توانیم عمق واقعیت را درک کنیم؟ بدون جستجو، چه خواهیم یافت؟
فقط در ذهن ما رنگ پوست، زبان، مذهب و نژاد و غیره واقعا ما را از هم جدا می کند.
ویلیام مک ریون – 10 درس از زندگی خود به عنوان یک مهر دریایی – در “تختت را مرتب کن” ارائه می دهد. درس شماره 1 “روز خود را با یک کار کامل شروع کنید.” و مرتب کردن تخت شما اولین کار عالی برای شروع است. کوین بلافاصله رختخوابش را مرتب می کند تا هر روز شروع شود. من عادت کردم که هر روز صبح تختم را مرتب کنم، بیشتر از تاثیر کوین که 3 فوت دورتر بود!!
او خود را در زندان با همان استانداردهای بالا در دنیای آزاد نگه می دارد. تخت کوین همیشه بی لک است. محل سلول او همیشه بسیار تمیز و مرتب است. او لباسهایش را هفتهای دو بار توسط یکی از زندانیانی که برای درآمد جانبی لباسها را میشویند، انجام میدهد. هزینه فقط 1.50 دلار است. لباس هایش اتو کشیده، منظم و تازه است. او همیشه تمیزترین و بهترین لباس پوشیدن زندانی در ویزیتیشن است و کسانی که ملاقات کردند می توانند این واقعیت را تأیید کنند. او اجازه به هم ریختگی روی تخت، میز یا کمد خود را نمی دهد.
هرگز فراموش نکنید که واقعیت بیرونی ما بازتابی از وضعیت درونی ماست. فقط به این دلیل که یک نفر در زندان است، به این معنی نیست که باید تسلیم وضعیت اطرافیانش شود.
من برای شما تایپ کردم، برنامه درسی از «کلاس تعیین هدف و بازاریابی» که کوین ایجاد کرد و در کمپ تدریس کرد.
برای خواندن این مطلب اینجا را کلیک کنید.
FYI، باید به این عنوان عنوان می شد تا تحت یک دسته کلاس ACE قرار گیرد تا تأیید شود. (بله، سیاست اداره آموزش زندان وجود دارد.) عنوان آن “گام های موفقیت برای رسیدن به آنچه می خواهید” است. در مرحله 1، 22 «اصول موفقیت» وجود دارد که من نیز آنها را درج کردم. من همچنین برخی از یادداشت های خودم را اضافه کردم که جزئیات مهمی بود که فقط برای کسانی که در کلاس شرکت می کردند به اشتراک گذاشته می شد.
3 کلید ساده موفقیت را به خاطر بسپارید: زود حاضر شوید، به موقع، آماده باشید.
با تشکر از شما GuruKev و دوستان.
تعطیلات شاد.
عشق،
چارلز
زندگی در زندان با KEVIN
نوشته چارلز ویلسون
قسمت 6 – جنون
همبستگی بین این داستان های هفتگی زندان و اتفاقات زندگی من در حال حاضر به طرز تکان دهنده ای وحشتناک است. وقتی درسهای سیدا یوگا، «در جستجوی خود» را خواندم، اغلب چنین به نظر میرسید. کوین احتمالاً آن را بهعنوان نیروی شاکتی که در زندگی من کار میکند، در ترکیب با افکار من که واقعیت بیرونی من را شکل میدهند، توضیح میدهد. امشب، ترکیبی قدرتمند از گرما، حرکت، نفس و ناراحتی، آگاهی من را به حالتی از وضوح و قدردانی رساند که ماههاست تجربه نکرده بودم. عاقل در نقص.
یکی از کلاسهایی که در کمپ برگزار کردم، «لباس برای موفقیت» بود. من هر کلاس را با تعریف دیوانگی شروع کردم: «انجام کار(های) یکسانی به طور مکرر و انتظار نتیجه متفاوت» یا «بی ارتباط با آنچه هست». تغییر در سبک زندگی یا الگوهای تفکر مستلزم آگاهی از زمان حال است. این ستون فقرات “ذهن آگاهی” است. به زبان ساده، ارتباط آن با افکار منتهی شده شما قطع می شود تا به وضوح ببینید: اکنون چیست. من اخیراً در “اکنون اینجا باش” خواندم که دیوانگی جایی است که همه در مورد چیزی توافق دارند – به جز شما. اگر، آن «دیوانگی» نوع جدیدی از عاقل بودن باشد؟ دیوانگی و جنون آشکارا با یکدیگر موازی هستند.
در پست اخیر کوین در فیس بوک، او از افراد زیادی نام می برد که اساسا “دیوانه” یا “دیوانه” تلقی می شدند، اما در سطح بسیار بالاتری از حقیقت ارتعاش داشتند. متأسفانه، بسیاری از مردم ترجیح می دهند به جای دیدن حقیقت، بدبختی خود را تداوم بخشند. چگونه باطل امن تر از حقیقت است؟ در نهایت، این افراد “دیوانه” قهرمان شدند یا خواهند شد. نابغه ها، رؤیاپردازان و رویاپردازانی که این جهان را به جلو هدایت می کنند، باید از طریق دیوارهای آتش و آزار و شکنجه به پیش بروند، فقط به طور موقت، تا از نظر کارمی تکامل پیدا کنند و حقایق مهم خود را آشکار کنند.
آیا این داستان در مورد دیوانگی آزار و حکم کوین است؟ آیا این درباره دیوانگی دولت ایالات متحده و شبکه ماتریسی فساد است؟ آیا این موضوع در مورد محبوبیت دیوانگی دروغ از حقیقت است؟ آیا این در مورد جنون مجرمان مکرر در سیستم زندان ماست؟ آیا ممکن است در مورد جنون درون برنامه معروف RDAP در کمپ باشد؟ یا من فقط به دیوانگی اشاره می کنم که ریاکاری های فراوان جهان در سال 2020 است؟
در حال حاضر فکر می کنم کوین احتمالاً می خندد!
پاسخ به تمام آن سؤالات عالی خیر است.
ما در این فضا گرد هم می آییم تا با هم گفتگو کنیم و خاطرات مثبت حقیقت را زندگی کنیم. ما اینجا هستیم تا مثبت را تجسم کنیم: انرژی، تعیین هدف و جامعه. ما اینجا هستیم تا فقط در مورد طلا تمرکز کنیم و بحث کنیم. کوین در هر موقعیتی فقط طلا را می بیند. او هر چیزی را که میتواند با کسانی که در دنیایش هستند به اشتراک میگذارد تا زندگی ما را بهتر کند و فقط در هواپیمای خودش بالاتر از آن ارتعاش کند. خدایا، به من آرامشی عطا کن تا بپذیرم چیزهایی را که نمی توانم تغییر دهم، به من شهامت عطا کن تا چیزهایی را که می توانم تغییر دهم، و خردی را در من بیدار کن تا تفاوت را بدانم.
ما امشب دوباره با قبیله جنگجویان خود ارتباط برقرار خواهیم کرد. آن انسانهای حماسی که با هم متحد میشوند و سختیهای روزانه را پشت سر میگذارند تا همه جنبههای خود را ارتقا دهند و بهبود بخشند. قبیله می داند که زندگی در آن سوی ترس آغاز می شود و جنگجویان از صخره می پرند. آنها رهبر خود را به قلمرو ناشناخته تعقیب خواهند کرد. وقتی رهبرشان بگوید شارژ میکنند جلو میروند. آنها برای رشد و تکامل تا جایی که باید تلاش می کنند.
سطح 1 این دیوانگی شامل کارل، «پدرخوانده»، دانی، «جدی»، فوسکو، «افسانه»، داستین و د لا روزا، «جانور» بود. این نوع دیگری از جنون بود. پدرخوانده 62 ساله تمام تلاش خود را کرد تا روحیه من را با ست پس از ست فشار، جامپ اسکوات، پرش باکس، برپی، نگه داشتن تخته، نشستن روی دیوار و همینطور ادامه داد. “سخت تر سخت تر. متوقف نشو فشارش بده بهانه ای نیست!!” بازی های تخریب بدن و جنگ روانی. من نمیتوانستم به اندازهای غذا بخورم که این فرآیند روزانه را تقویت کنم، و صادقانه بگویم، علاقهای به تلاش برای کشتن بدن خستهام برای ۱.۵ ساعت متوالی نداشتم. یوگا، تنیس، کار، مطالعه و کلاس ها از قبل اولویت داشتند. جدای در آن پیشرفت کرد، با این حال اجازه دهید یادآوری کنم، جدای بسیار دور از ذهن است. پسر سفیدپوست می تواند بپرد، بدود، کشش دهد و تقریباً به هر شکل ممکن تکه تکه کند.
فوسکو بر اساس رهبری، استراتژی فیزیولوژیکی و انگیزه مثبتی که KT ارائه می کند، پیشرفت کرد. ساعت ها تمرین کونگ فو و یوگا فوسکو را به سطح متفاوتی رساند. در 6’4 اینچ، با ران تیتانیومی و سایز 16 فوت، او باید به فعالیتهایش متفاوت برخورد کند، و مانند من، او عضو طولانی مدت The Godfather Jedi Insanity Camp نبود. چرا B را بعد از X انجام می دهیم؟ آیا B نباید قبل از X بیاید؟ اگر الان به این گروه عضلانی ضربه بزنم برای بعد خسته نیست؟ گرم کردن باید من را گرم کند نه اینکه من را خراب کند، درست است؟ فوسکو اگر احساس خوبی نسبت به جهت داشته باشد، دنبال خواهد شد، اما در یک پلک زدن، از صخره پریده و یک رهبر ظاهر خواهد شد.
INSANITY با Shaun T توسط Beachbody.
فوسکو یک فرآیند منظم و روشمند را انتخاب کرد که قدرت، استقامت و استقامت بدن را طی یک تمرین ورزشی متمرکز و استراحت 2 ماهه ایجاد می کند. برای جزئیات بیشتر به وب سایت اینجا مراجعه کنید . او آن را بسیار جدی گرفت، مثل مربی پیست دبیرستان شما با کلیپ بورد و سوت. او با انرژی و انگیزه رهبری کرد. هر شب “Blast Off Yo” و فریادهای تصادفی به طور مکرر در سراسر محوطه حیاط به گوش می رسید، زیرا فوسکو خود و چندین پیروان از جمله من را در روند طاقت فرسا در زمین تنیس هل داد. افراد کمی به روند او علاقه مند بودند، اما همیشه پیروان دروغ بیش از حقیقت خواهند بود.
هوای بهار 2017 گرم شد و KT از خواب زمستانی خارج شد. کوین شروع به رهبری تمرینات روزانه کونگ فو، یوگای آخر هفته خود و انجام بیکرام هر زمان که جردن آن را پیشنهاد داد، شروع کرد. سپس تصمیم گرفت همه چیز را به سطح 2 برساند.
هدبندها، پیراهنها، فرم دایرهای، زمان انفجار فرا رسیده بود! فوسکو هر روز بعدازظهر ساعت 5 بعدازظهر KT، من، Moz، دکتر مارک، AJ و TP را در زمین فوتبال رهبری کرد. جدی در ماه مه رفت، اما ما به فشار دادن ادامه دادیم که انگار او با ما بود. مسیر پیاده روی در اطراف زمین فوتبال حلقه می زند، بنابراین ما سرگرمی برای همه زندانیان در کمپ بودیم.
در طول هفته، برنامه Warrior با KT به این صورت بود: ساعت 12-2 بعدازظهر کونگ فو و بیلیستیک، زمان استراحت/خوردن/شمارش، 5-6:30 جنون، و سپس یوگا جیم در VR در ساعت 7 بعد از ظهر. آخر هفته ها گاز کامل بود. یوگا جیم در ساعت 5:30-6:30 صبح. یوگای KT از ساعت 7:30 تا 9 صبح. زمان شمارش و سالن غذا خوردن ساعت 1-3 بعد از ظهر بیکرام یوگا با جردن. زمان شمارش در 4:30 5-6:30 بعد از ظهر جنون. این کاملاً بر اساس برنامه بود. این یک فرصت یک بار در زندگی برای فشار و رشد بود.
فوسکو، “افسانه” بالاخره در 11 ژوئیه باید ترک میکرد. او دوران جهنمی را در برنامه RDAP پشت سر گذاشت و تا آخرین روز نمیدانست که آیا به او اجازه رفتن میدهند یا نه. در هر نقطه از روز، ممکن است فریاد بزند “بیایید این حبس را شروع کنیم!” همه در کمپ به خاطر او تجربه بهتری داشتند. هر بار که باهاش ارتباط برقرار میکردم میخندیدم!
کوین تصمیم گرفت مشعل جنون را در غیاب فوسکو به جلو ببرد. آنها دور هم جمع شدند و کل برنامه 2 ماهه را قبل از رفتن فوسکو نوشتند. سپس کوین را دیدم که همه چیز را بهمنظور رساندن همه چیز به سطح 3 ترسیم میکند.
سطح 3 شامل سفارش بدون باران و گرمای شدید بود! بپرسید و دریافت خواهید کرد. اما مراقب باشید در این مورد چه آرزویی دارید! گرم ترین تابستان زندگی من بود و از کارولینای جنوبی هستم، گرما را می شناسم. ما به مدت 2 ماه و نیم هر روز 95 تا 100 درجه با کمتر از 1 اینچ باران داشتیم.
کوین برای تمام تمریناتش شدتش را افزایش داد. او ده ها برنامه تمرینی مختلف را حفظ کرده بود. اغلب او می گفت: «فقط 1 مورد دیگر»، اما 5 بعد از آن ما هنوز می رفتیم! همه نگهداشتنها طولانیتر بودند، و اگر او احساس انرژی میکرد، زمان برنامهریزیشده را افزایش میداد. او همیشه راهی پیدا میکرد تا ما را با انگیزه نگه دارد و گروههای عضلانی را تغییر دهد تا قبیله را ادامه دهد.
هنگامی که: دویدن 300 yd دور به مدت 25 دقیقه و سپس 2000 yds دوی سرعت گرم کردن است، ما به وضوح وضعیت خود را بالا برده ایم. شاید بدتر از آن گرم کردن با زمان نامعلوم باشد. 5 دقیقه جک های جامپینگ قدرتمند خسته کننده است و 10 دقیقه بی رحمانه است. هر دو زمانی که ندانید چقدر وقت دارید بسیار سخت تر است. “فقط ادامه دهید تا زمانی که بگویم توقف کنید.” “عالی، من الان احساس خیلی بهتری دارم KT!!!” LOL. بله، همیشه فقط در ذهن ماست!
با همه اینها، او توانست با صدایی آرام و سرعتی محکم رهبری کند. همه ما در هر تمرین متفاوت فشار می آوریم، اما کوین همیشه چنین سطح عملکردی و ثابتی را حفظ می کرد. انصافاً ذهنم را به هم ریخت. کسانی که یک برنامه تمرینی انجام ندادهاند، نمیدانند که ترکیب تفکر، پردازش، زمانبندی، صحبت کردن و تنفس چقدر سختتر است، همه در میان انجام دادن در مقابل گوش دادن، تماشا کردن، انجام دادن و نفس کشیدن.
کوین همچنین در پایان 1 یا هر دو روز یوگای آخر هفته در تابستان گرم ما، حرکات کششی کمکی را ارائه کرد. من در آن تابستان گرم به بالاترین سطوح انعطاف پذیری خود رسیدم. ضرری نداشت که شریک زندگی من، جاستین، 6.3 اینچ و 210 پوند وزن داشت. به عنوان یک بازیکن بیسبال سابق MLB با حلقه سری جهانی، او کشش و اجزای فیزیولوژیکی را به خوبی درک می کرد. این کشش اضافی نقش مهمی در توانایی ما برای ریکاوری از تمرینات ورزشی طاقت فرسا داشت. کوین به شما خواهد گفت که کشش بالستیک سریعترین راه برای بهبود انعطافپذیری شماست، اما من میتوانم ترکیبی از یوگای بالستیک، کمکی، بیکرام، و یوگای ترمیمی عمیق را به عنوان معادلهای که زندگی را تغییر میدهد تأیید کنم. خدا را برای این فرصت و آموزش سپاسگزارم.
“همه دیوانه هستید. همه شما دیوانه هستید اون بیرون خیلی گرمه لعنتی شما به چه فکر می کنید؟ آنها پسران دیوانه هستند! بچه ها چرا این کار را می کنید؟ همه شما شبیه احمق های آن بیرون هستید.» و روشن و روشن و روشن. کلماتی از گالری بادام زمینی ناظران که توسط انجام دهندگان گیج شده اند. ما همه را شنیدیم. وقتی از صخره پرید، آب بسیار شفاف، گوارا و آرام است.
آن تابستان زندگی همه رزمندگان را تغییر داد. همه ما از جاهای مختلف آمدیم و به جاهای مختلف برگشتیم، اما همه با نگاهی به گذشته نسبت به قبیله و سفر مشترکمان از عشق می درخشند. ما در زندان نبودیم. ما به همان اندازه آزاد بودیم. ما از مرزهایی فراتر رفتیم که اکثر آنها به هر قیمتی از آن اجتناب خواهند کرد. کلمات بیشتر و تلاش برای توصیف فقط تجربه را محدود می کند.
پس الان چه جنون داری را تجربه می کنی؟ آیا این یک سطح حماسی از عقل است یا تحت تعاریف جنون قرار می گیرد؟ آنچه هست هر روز همه ما را به چالش می کشد. آیا برای یافتن سلامتی خود را رها می کنید، آرام می گیرید و …..خودتان را رها کرده اید؟ کوین اغلب نقل میکرد که «این هم خواهد گذشت». ماهیت موقت یا گذرا چیزها به توضیح کمال در نقص کمک می کند. “این” باید کامل باشد، “همانطور که هست”، در این لحظه، زیرا انرژی در حرکت دائمی است که همیشه رو به جلو تکامل می یابد. Final Perfection یک توهم از Ego است که به تجربه بسیاری از جنون دامن می زند. کوین در مورد تمرکز 90 درصد انرژی خود بر روی The Why صحبت می کند، تا حدی به این دلیل که حرکت مداوم انرژی باعث می شود ترسیم چگونه (آینده) در حال حاضر غیرممکن باشد. به جای آنچه که نمی خواهید، روی آنچه می خواهید تمرکز کنید. بر حقیقت عمیق، سلامت عقل، عشق و آزادی تمرکز کنید.
از شما برای به اشتراک گذاشتن آنچه اتفاق افتاده به من متشکرم.
عاشق چارلز
زندگی در زندان با KEVIN
نوشته چارلز ویلسون
قسمت 7 – معلم
کریسمس مبارک! امیدوارم همه در این تعطیلات شاد و سلامت باشند. من از شب با خانواده ام لذت بردم که نعمت بزرگی بود. امروز بارها به کوین و هزار زندانی فکر کردم که آرزو می کردند می توانستند کریسمس را با خانواده خود بگذرانند. همانطور که پست اخیر کوین در تعطیلات بیان کرد، هدیه دادن ستون فقرات روحیه تعطیلات و یک جزء مهم زندگی است. بسیاری از زندانیان برای تعطیلات با خانواده هر چه در توان داشته باشند می دهند. هدیه زمان چیزی است که من بیش از همه برایم ارزش قائل هستم. من عمیقاً از تمام زمانی که کوین با من به اشتراک گذاشت، قدردانی می کنم، و فکر می کنم بسیاری از افراد با خواندن این پست می توانند ارتباط برقرار کنند.
کوین مانند هر کسی در زندان از فضای شخصی خود لذت می برد و از آن محافظت می کند. به عنوان یک معلم، رهبر و مربی برای بسیاری در طول مسیر، بزرگترین هدیه او (IMO) زمان و توجه متمرکز بود. 3 نقش ذکر شده در بالا بدون هدیه قابل توجه زمان و توجه امکان پذیر نیست. در سطح عمیقتری از اشتراکگذاری زمان، کوین به من و دیگران نه فقط زمان آن لحظات را، بلکه زمان و دانش انباشتهشده از سالها و سالهای زندگی موفق را در اختیار من قرار میداد.
«چشم ها و گوش هایت تو را فریب خواهند داد. تکرار میکنم چشمها و گوشهایت شما را فریب خواهند داد.»
بسیاری از شما قبلاً این را شنیده اید. او تا حد زیادی به مایا اشاره می کند، توهم این دنیای فیزیکی که ما در آن زندگی می کنیم. کوین همیشه روی چیزهای محرک انرژی تمرکز می کند. این اساساً The Why, The Intention است. آنچه بیش از همه مهم است این است که چگونه احساس می کنیم. انرژی دروغ نمی گوید. ارتعاشات حقیقت هستند.
کوین از بسیاری جهات رهبر و معلم است. تمام اعمال کوین آموزه است. من با چنین موقعیت نزدیکی برای مطالعه اعمال او برکت داشتم. اعمال انسان حقیقت اوست و گفتار تعیین کننده عمل نیست. سخنان و اعمال کوین همیشه با جزئیات دقیق هماهنگ است. من آن جنبه او را دوست داشتم. شخصیت ضد گلوله بدون پلک زدن یا زیر سوال بردن تصمیمات درست. در این واقعیت، می توانید دائماً از او بیاموزید، اما انجام این کار مستلزم آگاهی و توجه مداوم است.
“وقتی شاگرد آماده شد، استاد ظاهر می شود.”
قبل از زندان هرگز دانش موجود در زندان را در نظر نمی گرفتم. جامعه این فکر را نمی پذیرد که فردی که به مدت 5، 10، 15 یا 20 سال در زندان باشد، به طور بالقوه معلم و منبعی باورنکردنی از خرد است. دروس آموخته شده در آن زمان بسیار زیاد است و در دنیای آزاد امکان پذیر نیست. دنیای آزاد تا حد زیادی شامل بهم ریختگی، مادی گرایی و حواس پرتی است.
وقتی به کمپ رسیدم به شدت به دنبال استاد بودم. من یک اسفنج بودم و هیچ ترسی از قرار دادن کار نداشتم. فقط نمی دانستم در چه کاری هستم. تجلی، انرژی، هدف گذاری، یوگا، ورزش متمرکز، کونگ فو، چی گونگ، مدیتیشن، تجارت، بازاریابی، فروش، کارت، تاریخ، معنویت، روابط بین فردی، سازمان، آشپزی، سلامت، کتاب، سفر، ورزش، استخر، بیگانگان، زنان – اینها تنها چند حوزه هستند که کوین به خوبی می شناسد. توجه کردم، یادداشت های فراوانی برداشتم و تمام تلاشم را برای تکامل و زندگی در درس ها انجام دادم.
امروز حداقل 1 ویدیوی یوتیوب در هفته از آموزه های کوین را تماشا می کنم. با صدایش در نزدیکی احساس بهتری دارم. به یافتن سرنخها و کسب بینش ادامه میدهم. هر آنچه کوین به من یاد داد در ناخودآگاه جذب شد. من در وضعیت صلاحیت آگاهانه هستم و روزانه کار می کنم تا با خلبان خودکار بدوم. همه اینها زندگی من را به طرز چشمگیری تغییر داده است. او من و بسیاری از شما را با دنیای باورنکردنی از دانش، قدرت درونی و حقیقت آشنا کرد.
کوین اغلب به من می گفت که هیچ چیز مهم نیست. “دوست من زندگی را ساده نگیرید.” این کلمات برای من بسیار سنگین است. من اغلب به آنها فکر می کنم. استحکام و جدیت در ایگو متمرکز است. وقتی با این دیدگاه که هیچ چیز مهم نیست زندگی را سبک می گیریم، انرژی ما در بهترین مکان ارتعاشی باقی می ماند. ما وابسته نمی شویم، راحت تر رها می شویم و از نظر کارمایی تکامل می یابند. برای من، اینها مهمترین درس هایی هستند که کوین به من آموخت. ما باید در حالتی باشیم که به کیهان اجازه دهیم ما را به بهترین نحو راهنمایی کند. کوین مدام لبخند می زند. او همیشه در حال خندیدن است. او خنده دار است و دیگران را می خنداند. او بسیار آرام است و در لحظه لحظه به لحظه قطع نمی شود. عاشقشم. به عنوان معلم، رهبر و مرشدم، این «راه» به طور نامحسوسی به من تحمیل شد. خدا را شکر!
مهم است که بدانید کوین چقدر می تواند همین حالا به شما یاد دهد. او با کمک تونیا و راهلیوس اطلاعات زیادی را به صورت آنلاین ارائه می کند. یوتیوب مملو از ویدیوها و فایل های صوتی فوق العاده است. فهرست کتاب های او 100% طلا است. برای ادامه یادگیری از او نیازی نیست در زندان باشید یا با او صحبت کنید. “اگر قرار است باشد، به من بستگی دارد.” شما این قدرت را دارید که نسبت به انبوه اطلاعاتی که او به اشتراک می گذارد، اقدام کنید.
من می خواهم به طور خلاصه داستان هدیه کریسمس خود را از کیهان به اشتراک بگذارم. چهارشنبه گذشته مشغول جابجایی سنگ ها و درجه بندی اموالم بودم. در ساعت 7 صبح چندین مشکل پیش آمد، برنامه من برای روز تغییر کرد و چندین ساعت در اطراف شهر رانندگی کردم و مشکلات را حل کردم. وقتی به خانه رسیدم مشکل دیگری پیش آمد. سریع از خیابان به سمت ملکم دویدم. روبروی یک جاده اصلی، 3 مایلی از ساحل. دقیقاً در زمانی که به جلوی ملکم رسیدم، زنی زیبا از کنار دوچرخه اش رد می شد. متوجه شدم و متعجب شدم، با این حال تمرکزم را روی حل مسئله در دست داشتم، یک خط ارتباطی آشفته و معلق.
وقتی 5 دقیقه بعد در جهت معکوس از کنارش گذشت، متوجه شدم و در جهت او راه افتادم. او مرا صدا زد و به کمک نیاز داشت. لاستیکش پنچر شده بود من دوچرخه او را با خیال راحت نگه داشتم در حالی که او 4 مایل به خانه برای ماشینش دوید. وقتی او برگشت مکالمه ما بدون زحمت جریان داشت. انرژی او باورنکردنی بود و من مجذوب او شدم.
از ماه آگوست، من از کائنات زنی زیبا و معنوی که در حال تمرین یوگا، مدیتیشن و زندگی سالم بود درخواست کرده ام. زلا آن شخص است. او روز سختی را سپری می کرد و از کائنات چیزی خواسته است که با توصیف من مطابقت داشته باشد. ظاهراً او به داشتن عصای جادویی معروف است. زلا قدرت تجلی با نیت مثبت را در سن 20 سالگی آموخت. او بارها “بپرس و داده می شود” را خوانده است.
بسیاری از عوامل در زمان من که میتوانستند «بد» یا «اشتباه» باشند به این وضعیت شگفتانگیز زمانبندی بحرانی منجر شدند. او اولین زنی است که در طی نزدیک به 4 سال با او ارتباط برقرار کرده ام (عملکردهای پیش از محاکمه، زندان و حبس خانگی فعلی به عنوان عوامل حیاتی در اینجا) بنابراین شانس این وضعیت برای من بسیار سنگین بود. کوین اهمیت رها کردن را به من آموخت، و برای اولین بار در زندگیام، هر انتظاری از نتیجه را در اینجا کنار گذاشتهام. من برای هر اتفاقی که می افتد بسیار سپاسگزارم. او نمی تواند بهتر از بازتابی از وضعیت درونی من باشد.
من روزانه از کوین تشکر می کنم که من و بسیاری دیگر را به حقیقت هدایت کرد. من به خاطر تمام خرد و زمانی که برای کمک به بهبود، رشد و بهبود من صرف کرد بسیار سپاسگزارم.
همه ما هر روز این فرصت را داریم که جهان را روشن کنیم. از شما میخواهم سوئیچ خود را روشن کنید، به دادن روزانه ادامه دهید و در هر فرصتی جهان خود را روشن کنید.
ما خیلی بیشتر از آن چیزی که اغلب تشخیص می دهیم برای شکرگزاری داریم.
کریسمس مبارک – عاشق چارلز
زندگی در زندان کوین
نوشته چارلز ویلسون
بخش 8 – کووید
سال نو 2021 بر همه مبارک. امیدوارم تعطیلات خوبی را در کنار دوستان و خانواده سپری کرده باشید. 2020 سال سنگینی برای همه بود و همهگیری کووید برای همیشه دنیا را تغییر داد. درام کووید هنوز به پایان نرسیده است، با این حال امیدواریم بتوانیم تمام تلاش خود را برای بر جای گذاشتن بیشتر زخم ها در سال 2020 انجام دهیم.
من دقیقا نیمی از سال 2020 را در کمپ و نیمی را در “دنیای آزاد” گذراندم. شما در مورد شرایط زندان خواندهاید و شنیدهاید و فکر میکنید، هر زندانی متفاوت است، اما این روایت من از آنچه در سال 2020 در FPC مونتگومری با کوین رخ داد است. من عذرخواهی می کنم زیرا طولانی تر از حد معمول است که زمان تولید من را به تاخیر انداخت، اما امیدوارم جزئیات تصویر بهتری را برای شما ترسیم کند.
«جامعه دروازهدار» همانطور که ما نامش را میگذاریم، خانه یک گروه از شخصیتهای ستارهدار در طول مسیر بود. دو تن از سنگینترین و وحشیترین مردان اردوگاه، کنی و بیگ جیم، درست روبروی کوین زندگی میکردند. به دلیل جهت رو به تخت، مسائل مربوط به سر و صدا و میکروب ها تا حد زیادی متوجه من بود. چندین نفر دیگر در بیشتر مدت اقامت من به طور مداوم بیمار بودند و سرفه می کردند. سقف های کم و عنصر گوشه بال همیشه همه چیز را بزرگ می کرد.
همانطور که همه ما می دانیم، کوین حافظه ای استثنایی دارد. تعداد کمی از افراد در کمپ به اندازه کوین آنجا بودند و مطمئناً هیچ کس دیگری جزئیات، افراد و موقعیت هایی مانند او را به خاطر نمی آورد. پیشنمایش اصلی سال 2020 این واقعیت بود که “پزشکی” در هفته دوم ژانویه یک واحد قرنطینه را در ساختمان بیرمنگام راهاندازی کرد. به گفته کوین، این اولین بار بود. وقتی مردم شروع به بیماری کردند، از ترس قرنطینه شدن به مدت 1 هفته، تمایلی به مراجعه به پزشکی نداشتند.
«مایک خزنده» تازه وارد کمپ شد و اولین فردی در بال ما بود که در 19 ژانویه قرنطینه شد. دکتر مارک مستقیماً در کنار من زندگی می کرد و از آنجایی که او تنها دوست مایک بود، برای مایک ناآماده وسایل را به قرنطینه برد. سپس دکتر مارک به آرامی دچار بیماری ترکیبی سرفه و تب شد که حدود 2 هفته طول کشید. از آنجا، به آرامی در سراسر بال من پخش شد، زیرا همزمان در تمام کمپ پخش می شد.
تعدادی از کارکنان زندان که به آنها اعتماد داشتم و به آنها احترام می گذاشتم در تمام ماه دسامبر به شدت بیمار بودند. تقریباً همه افراد در طول بازه زمانی بیماری از دسامبر تا مارس که ترکیبی از تب و عفونت تنفسی را داشتند، ادعا کردند که این بدترین بیماری زندگی آنها بوده است. روبروی میز چو هال چند دوست صمیمی نشستم چون به سختی می توانستند سرشان را بلند کنند. نفس من ادعا می کرد که مریض نمی شوم زیرا سلامتی و تمرینات روزانه از من محافظت می کند. روده بر شدن از خنده. خب دوستان، برای 1000000مین بار، Ego من اشتباه کرد.
من در روز 3 فوریه، به عنوان یک روز بیماری و سروصدا در بال ما، وارد دفتر روزنامهام شدم. بیگ جیم یک پروسه 4 مرحله ای سرفه، خفگی، خرخر کردن و پاک کردن گلو داشت. این برای ساعت ها بدون تغییر ادامه می یابد. کنی بر سر او فریاد می زد یا با سمفونی گوزهای فاضلاب مبارزه می کرد. جان بیوقفه کفشها را تمیز میکرد، سرفه میکرد، و درباره «مرد کوچک» درباره لباسهای شسته شده و شلوغیهای کناری فریاد میزد. لویی درست پشت کوین سرفه میکرد، هک میکرد و تف میکرد. دکتر مارک در گوشه ای بود و ده ها قطره سرفه در ساعت می خورد، با سرفه های متناوب و صاف شدن گلو. «پاپی» گوشهایش را به مرباهای دهه 80 آمریکایی گوش میداد و به انگلیسی شکسته در بالای ریههای پورتوریکوییاش آواز میخواند. KT در گوشه ای مشغول به هم زدن دسته کارت و تمرین ایتالیایی خود بود. گلویم تازه درد گرفته بود
بیماری کم کم به سراغم آمد. گلویم برای چند روز تقریباً ورم کرده بود و سپس به سمت سینه ام پیش رفت. احساس می کردم چتر دریایی در سینه ام دارد که ریه هایم را منقبض کرده است. نزدیک به 1 هفته متوالی بین ساعت 2 تا 5 صبح، انقباض من را کاملاً از خواب بیدار کرد و در یک سرفه با ابعاد حماسی فرو برد. بالاخره احساس بهتری پیدا کردم و بعد فقط 10 روز دیگر در سیستمم ماندگار شد. 21 روز متوالی بیمار بودم. به نوعی هم سلولی من جروم هرگز یک بار سرفه نکرد و کوین هرگز مریض نشد. آنها تنها 2 نفر در کل بال بودند که توانستند از بیماری جلوگیری کنند.
سیگار در 17 فوریه به بالاترین حد خود رسید و 90 مک در هر بسته بود. یعنی تقریباً 70 دلار برای 1 پاکت سیگار!! چند مرد در گوشه ای جمع شده بودند تا در یک بازی ساعتی که بازی می کردند 1 سیگار برای گذراندن وقت شریک شوند. زندان تنها جایی است که تا به حال مردانی را می بینید که با کیسه های لباسشویی پر از بسته های ماهی خال مخالی در حال دویدن برای خرید سیگار هستند. باور نکردنی!
در 19 فوریه جلسه تاون هال داشتیم. خبر دلخراش بزرگ دستوری بود که از طریق BOP برای حذف مایکروویوهای ما تا 1 می. آنها در 1 مه آنها را حذف نکردند، و وقتی من در 1 ژوئیه رفتم هنوز آنجا بودند. غذای داغ برای روح زندان بسیار مفید است.
اتاق بازدید برای تمام ماه فوریه برای ماه تاریخ سیاه بسته بود، و وقتی دوباره باز شد، تمرین دوباره یوگا بسیار خوب بود. در 15 مارس، من و کوین در اوایل یوگا بودیم و در مورد اخبار قرنطینه COVID با یوگا جیم بحث کردیم. زمانی که جیم بهروزرسانیهای اخبار را به ما داد، به وضوح چهره کوین را به یاد دارم. او همه چیز را بسیار فراتر از آنچه اخبار «گزارش میکرد» دید. از اخبار و پیشگویی ها ناراحت بودم و نزدیک به یک هفته انرژی ام قطع شده بود. این یک گام بزرگ در فرآیند “رها کردن کنترل” بود که زندان را تعریف می کند. شنیدن و سپس شاهد رفتن (فقط از طریق تلویزیون) تمام دنیا که گام به گام در حال قرنطینه شدن است، فرآیندی تلخ است. نکته خنده دار این است که علائم کووید دقیقاً با بیماری در کمپ که در دسامبر آغاز شد مطابقت دارد.
کوین با چندین فرد مرتبط بین المللی در ارتباط بود. او به ما در بال روزانه و هفتگی به روز رسانی می کرد. همه در کمپ بیشتر به تلویزیون چسبیدند. اپیدمی ترس مانند طاعون گسترش یافت. فکر میکنم کوین بهروزرسانیهایی را برای فیسبوک ارسال میکرد و سپس صفحه او را سانسور کردند و/یا آن را بستند. درست یا غلط، تمام دنیای رسانهای تمام ارتباطات ترامپ را قطع کردند. به نظر می رسد آزادی بیان به کلی از بین رفته است. این همان چیزی است که کوین تا حد زیادی با کتابهایش تمرین میکرد و برای آن در مورد اهانت به حکم زندان دادگاه مبارزه میکرد.
این روزها واقعیت چیست و تخیلی چیست؟ کوین همیشه می گفت که Fact تا حد زیادی فقط نظر پشتوانه ایگو از واقعیت شخص دیگری است. من از صمیم قلب موافقم، اما چه چیزی باعث می شود چیزی را به عنوان واقعیت، حقیقت یا نادرست باور کنیم؟ قطعه ای از طلا که بیشتر زندگی را تعریف می کند = دانستن و انجام ندادن، ندانستن است.
دادستان کل بار در اول آوریل تصمیم گرفت که همه افرادی که از زندان خارج می شوند باید قرنطینه 14 روزه را پشت سر بگذارند. دوست ما باب صبح قبل از اجرای آن سیاست رفت. ما فکر می کردیم که او خوش شانس است، اما بعدا متوجه شدیم که در نتیجه ماه ها در یک خانه وحشتناک نیمه راه در آتلانتا گیر کرده بود. کارکنان کمپ بال های E، F و B را در بیرمنگام به واحد قرنطینه تعیین شده تبدیل کردند.
عملیات چاو هال ما تغییر کرد و آنها شروع کردند به تماس با ما توسط واحد مسکونی بر اساس یک برنامه چرخشی برای صبحانه و ناهار. همه چیز با استایروفوم سرو شد و ناهار شام داده شد. من محاسبه کردم که ما هر 3 هفته یک بار یک زمین فوتبال را با فوم پر می کنیم. سطح زباله به طور کلی در زندان ها وحشتناک است، اما با COVID ما به اندازه یک شهر کوچک زباله تولید می کردیم. این تغییر فوم همچنین به معنای کار اضافی برای کارکنان آشپزخانه از جمله کوین بود. او از منطقه خود دور شد و وارد خط مونتاژ مواد غذایی جمعیت عمومی شد که روزانه صدها ظروف بسته بندی می کرد. او در کار آنها بسیار خوب بود، و در نتیجه آنها او را فراخواندند تا خیلی بیشتر از حد انتظار کمک کند. این تغییرات عمده سیستم به طور جدی جریان عادی مواد غذایی دزدیده شده را که در سرتاسر ساختمان ها در گردش است، مختل کرد.
“بیایید معامله کنیم” در 2 آوریل آغاز شد. کوین، مجری نمایش بازی، زنده شد. او بر سفارش تمام غذا برای عید فصح نظارت می کرد و به جای خوردن غذای خود، ترجیح داد آن را و چیزهای اضافی را به عنوان جایزه در نمایش بازی خود بدهد. کوین با سرگرمی و درگیری در جناح ما همه چیز را به سطح کاملاً جدیدی رساند. نقطه برجسته روز همه بود. او بسیار هیجان زده بود که غذا، جوایز و چیزهای مثبت را تقدیم کند. «بازیها» معمولاً حوالی ساعت 2 بعدازظهر شروع میشد و او آماده بود و در تختخوابش منتظر بود و از هیجان سرگردان بود.
او هر روز قالب را برای نحوه برنده شدن جوایز تغییر می داد. او یک یا دو ساعت را صرف نوشتن سرنخها روی کاغذ میکرد، جعبههایش را آماده میکرد، فهرستها را تهیه میکرد و به تکامل بازی ادامه میداد. فقط با من، دکتر مارک، بیگ جیم و کنی شروع شد. بازی رشد کرد تا کل انجمن Gated + “Creepy Mike” را شامل شود. چند نفری که برای عید فصح ثبت نام کردند شرکت نکردند و او غذای اضافی بیشتری از برنامه داشت. برخی از بازیها به سادگی پاسخ چیزهای بی اهمیت درست را حدس میزدند، یک عدد تصادفی در سر کوین، یا انتخاب تکه کاغذ مناسب. بازیهای دیگر بیشتر با گزینههای جعبههایی برای انتخاب یا انتخاب 1 مورد همراه با سرنخی برای دیگری یا گزینهای برای تعویض درگیر بودند. او “معامله را شیرین می کند” و شما را به یک انتخاب بالقوه بدتر یا بهتر می کشاند. کاملا تست روانشناسی بود
جوایز شامل: «غذاهای شگفتانگیز» قابل مایکروویو در 6 طعم مختلف، جعبههای ماتزوس، مجموعه صبحانه عید فصح، بولونیا یا پاسترامی، کوکیهای بادام لیموی برند EPIC Haggadah، سس ترب کوهی، نان قاتل دیو، مجموعه صبحانه عید فصح، آجیل یا آجیل موز کیک، یک کیت پیتزا مخصوص KT، روغن زیتون، ژله مخصوص، تشک یوگا، راکت تنیس، کفش، جوراب، جعبه ماهی خال مخالی (ارز)، و چندین گزینه غذای منجمد. همه در کل ساختمان به “جامعه دردار” با شهردار KT حسادت می کردند.
قبل از 5 آوریل، اگر با ماسک دستگیر می شدید، با شلیک انضباطی مواجه می شوید. سپس دستور صادر شد که همه ما باید ماسک بزنیم. آنها ماسکهای ساخت یونیکور را برای ما صادر کردند که بوی وحشتناکی داشت. در واحدهای مسکونی، پوشیدن آنها یک گزینه بود، اما در محوطه به/از تالار چاو اجباری بود. نگهبانان ابراز نگرانی نکردند و فقط آنها را تحویل دادند تا بگویند که دارند. حقیقت ساده این است که نگهبانان بیماری را به کمپ آوردند. جهنم دیگر چگونه وارد می شود زمانی که ما در قفل هستیم؟
قانون مراقبت تصویب شد و همه از آزادی و آرامش مورد انتظار خوشحال شدند. تمام قوانین زندان های عمومی به صورت خصوصی “به تشخیص BOP” است. فشار جدی وزارت دادگستری باید برای BOP اعمال شود تا افراد را آزاد کند و سپس از آنجا کارکنان زندان باید همکاری کنند. هر مرکز دارای سیاست های کارکنان متفاوتی است، اما در FPC Montgomery، هیچ رهبری یا پاسخگویی وجود نداشت. ما و مخصوصاً کوین، آنقدر خوش شانس نبودیم که کارکنان زندان. شغل کارکنان زندان قدرت یا موقعیت را تعیین نمی کند، بلکه موقعیت و زمان در اتحادیه کارگران BOP تعیین کننده است. مدیر پرونده ما، خانم Z، جایگاه جدی در اتحادیه داشت و به عنوان ستوان قبلی در یک زندان با امنیت متوسط، در یک توهم عاطفی زندگی کرد که ما مردم وحشتناکی هستیم که نیاز به مجازات بیشتری داریم. به زبان ساده،
در 10 آوریل، AG Barr بیانیه ای رسمی داد و به BOP دستور داد تا همه را از کمپ ها پاک کند. همه زود هیجان زده شدند و تیم واحد ما زیر اسلحه قرار گرفت تا سخت تر از همیشه کار کند. در 14 آوریل، کوین چندین بار به دفتر تماس گرفت و به او گفته شد که مدارک او به RRM در فلوریدا ارسال شده است. چرخش معمولاً 1-2 هفته بود، بنابراین او هیجان زده بود و برای خبرهای خوب آماده بود.
مدیر واحد ما، خانم F، یکی از شیرین ترین افراد در محوطه بود. او در ماه ژانویه بسیار بیمار بود، اما زمانی که برای آزمایش به بیمارستان رفت، پزشکان نتوانستند ویروسی را که او داشت شناسایی کنند. چیزی “جدید” بود. او تمام تلاش خود را کرد تا اسناد اداری را جابهجا کند و میخواست مردم را ببیند که به خانه میروند. متأسفانه، خانم Z قصد نداشت بیشتر کار کند یا مردم را رها کند، بنابراین خانمها درگیر یک جنجال شدند. خانم F باردار بود و شایعات این بود که خانم Z به نوعی از آن به عنوان اهرمی برای فرستادن او به خانه استفاده کرد. بنابراین اکنون ما هیچ مدیر واحد و 2 مدیر پرونده بی انگیزه نداشتیم. این یک شروع ایده آل برای جنبش امدادی COVID نیست.
هنگامی که قرنطینه در اول آوریل شروع شد، همه فضا و اتاق تنفس محدود داشتند. هر ساختمان شامل 2 پاسیو مثلثی است. آنها کوچک هستند و در عین حال به اندازه کافی بزرگ هستند که 2 میز پیک نیک و چندین نفر به طور همزمان کار کنند. کوین، دکتر مارک و من شروع به تمرین روزانه کردیم. ما معمولاً از راه پله شروع می کردیم و در پاسیو به پایان می رسید. در ابتدا احساس محدودیت و محدودیت بیشتری داشتم، اما من عاشق تمریناتمان شدم. کوین تمرینات و برنامه های روزانه ما را تطبیق داد. من و کوین نیز تمرینات یوگا را در سلول هایمان شروع کردیم و بعداً بعد از شمارش ساعت 4 بعدازظهر به پاسیو نقل مکان کردیم.
تاریخ انتشار من 5 می بود، بنابراین در 17 آوریل با گروهی تماس گرفتم تا در مورد گزارش دادن به واحد قرنطینه 14 روزه صحبت کنیم. من اخیراً یک موهاوک جشن را برای سرگرمی کوتاه کرده بودم، و تیم واحد بحث کردند که اگر بیش از حد با موهایم سرگرم میشدم، اجازه دهند مدت بیشتری در کمپ بمانم. این فقط مو است! گفتند دوشنبه به قرنطینه مراجعه می کنیم.
قرار گذاشته بودیم ساعت 12:30 تمرین کنیم، اما ظهر غرق در پشت میزم نشستم. ناگهان زمان بازگشت به خانه فرا رسید. در مورد آخرین تمرینم با KT بسیار احساسی شدم. راستش من برای رفتن احساس آمادگی نمی کردم و شاید هم نمی خواستم؟ من برای چند ماه گذشته ام در کمپ “برنامه هایی” داشتم و خدا به آنها خندیده بود. همه چیز سورئال به نظر می رسید. به نوعی این تجربه تبدیل به سعادت شده بود. چی شد؟ بنابراین، در ساعت 12:30، KT گفت زمان رول کردن است. مجبور شدم احساساتم را خفه کنم، در چشمانش نگاه کنم و بروم. به سختی رفتم و همه را در راه پله رها کردم.
ساعت 9 صبح روز هجدهم به طور غیر منتظره 4 روز زودتر به قرنطینه دعوت شدم. مجبور شدم با یک حرکت دیوانهوار بدوم تا همه چیز را جمع و جور کنم. کوین را در کامپیوتر طبقه بالا پیدا کردم. او را در آغوش گرفتم و با احساس خداحافظی کردم. گاهی خداحافظی عجولانه آسانتر از درنگ و زاری است. کوین در طول بازیهای «بیا معامله کنیم» آنقدر سخاوتمند بود که من یک کیسه لباسشویی غولپیکر فقط با غذا داشتم!
من یک سلول عالی در قرنطینه به دست آوردم و در آن مستقر شدم. چند نفر از دوستان نزدیکم آمدند و همه ما طعم آزادی آن نزدیکی را جشن گرفتیم. مرزهای ما بال E، بال F و اتاق تلویزیون بین آنها بود. کارکنان زندان در آغاز قرنطینه کووید، یک اتاق تلفن در هر واحد مسکونی راهاندازی کردند و به جای چند تلفن، یک تلفن برای اشتراکگذاری داشتیم. همه چیز در قرنطینه آرام و آسان بود. همانطور که من و کوین تمرین می کردیم در راه پله به تمرین ادامه دادم.
هر بار که کسی می رفت جشن می گرفتیم، اما بعد تماشای بازگشت دیگران به واحد سیار سنگین بود. بله……….به چندین زندانی تاریخ آزادی داده شد، به قرنطینه منتقل شدند، و بعد از یک هفته به آنها گفته شد “یکی اشتباه کرد، شما واجد شرایط نیستید.” “ما واقعا متاسفیم و می دانیم که شما چه احساسی دارید.” یکی از زندانیان، مت، نزدیک به 70 سال سن داشت و 7 سال از محکومیت پوچ 15 ساله اش باقی مانده بود. پس از این اتفاق، حال و هوای قرنطینه کاملاً تیره و تار شد.
کوین منتظر قرار ملاقات خود در هر زمانی بود. امیدوارم تا زمانی که من آنجا بودم او به قرنطینه برسد. روزها می گذشت و من فکر می کردم چه اتفاقی می افتد. سپس او را دیدم که با سرعت به سمت کتابخانه حقوق می رفت. من می دانستم اتفاقی افتاده است و فرض کردم مدیر پرونده ما خانم Z “اشتباه کرده است.” خب معلوم شد حق با من بود ارزیابی ریسک الگوی او به اشتباه بهعنوان LOW به جای MIN ثبت شده بود. او مدارک صحیح را ثبت کرد و به او گفتند که باید طی 1 هفته رسیدگی شود.
زمان گذشت و چهارم اردیبهشت فرا رسید. در ساعت 6:30 صبح افسران تحقیق و توسعه (دریافت و ترخیص) وارد شدند تا با خروج زندانیان در 24 ساعت برنامه ریزی کنند. گفتند ساعت 3:30 صبح آماده باش چون بلیط اتوبوسم جلو رفته بود. 2 ساعت بعد خانم Z با آقای بارنز حاضر شد تا با من صحبت کند. واقعا!!!؟؟؟ توضیح دادند که خانه نیمه راه من جا ندارد و باید 2 ماه دیگر تا 10 تیر بمانم. به من گفته شد وسایل را جمع کنم و به واحد سیار برگردم. میدونستم دروغه و نصف خونه 30 درصد اشغال بود. من حاضر به ترک نشدم و تمام راههای امداد را قبل از بستن چمدان برای بازگشت به موبایل خسته کردم.
من 18 روز در قرنطینه زندگی کردم، بنابراین وقتی در 6 می به موبایل برگشتم، همه داشتند بیرون می رفتند. نسبتاً طاقت فرسا بود و واقعی به نظر نمی رسید. من تخت پایینی ام را در کنار کوین به تونی داده بودم، اما ترجیح دادم به آنجا برگردم و تخت بالا را ببرم. از دیدن دوستان زیادی خوشحال شدم، اما تنظیم مجدد یک یا 2 روز طول کشید.
در تلاشم برای درک سرنوشتم، از کوین خواستم که در راه پله با من صحبت کند. من چیکار کردم که این اتفاق افتاد؟ من نمی فهمم! در آن زمان فکر می کردم این یک چیز بد است تا یک نعمت. نقل قول شکسپیر را به خاطر دارید؟ من به آن به عنوان یک مشکل نگاه کردم تا یک فرصت. کوین خطی روی دیوار کشید و در مورد 3 سطح کارما و زمان با من بحث کرد. سانچیتا، پارابدا و آگامی را به خوبی مطالعه و درک کردم، اما احساساتم موقتاً عقل را تیره کردند. صحبت کردن با کوین همیشه حالم را بهتر می کند. چند نفس عمیق کشیدم و به سواری نشستم.
در زندگی همه ما بازی های مختلفی انجام می دهیم. بازی ها را می توان از زوایای مختلفی مشاهده کرد. من تا یک ماه آینده با خانواده و وکیلم در ارتباط بودم و بازی کنترل و “قانون” را انجام دادم. ما سعی کردیم قانون مراقبتها و فرصت انتشار زودهنگام را ترسیم کنیم. اتلاف وقت و انرژی بود. من هرگز از آن بازی لذت نبردم و در نهایت بازی را کنار گذاشتم. در زندان، حتی اگر شما ناتوان هستید، منیت به هر تلاشی برای کنترل فشار می آورد. با دانستن اینکه کاملاً ناتوان هستید، لذت بردن از سواری بسیار ساده تر است. قانون وجود ندارد و سیاست بازی واقعی است.
زندان مکانی منحصر به فرد برای تجربه قتل جورج فلوید و جنبش Black Lives Matter بود. بسیاری از بچه ها در تمام طول روز به تلویزیون چسبیده بودند. برخی گفتگوهای سنگین در میان جامعه سیاهپوستان صورت گرفت. من بیش از یک بار شنیدم که مشکل واقعی سیاهپوستان است که سیاهپوستان را میکشند تا پلیس. روابط سیاهپوستان و سفیدپوستان در اردوگاه ما ثابت ماند و ما با زمینههای مشترک حبسمان متحد ماندیم.
بیگ جیم مریض شد و خیلی زود پس از بازگشت من به بال تقریباً مرد. کادر پزشکی بارها او را کنار زدند و مشکل او را نادیده گرفتند. تمام شب بیدار بود و تکه های سبز رنگش استفراغ می کرد و بالاخره او را به بیمارستان بردند. جراح گفت 3-4 ساعت تا مرگ فاصله دارد! فتق او از داخل پاره شده بود و قانقاریا در روده ایجاد شده بود. شما یک #زندانی هستید نه یک انسان.
یکی از موهبت های اقامت طولانی مدت من تمرین شدیدتر با کوین بود. سرپرست محوطه را برای هر واحد باز کرد تا به مدت 1 ساعت زمان استراحت داشته باشد. من یا تنیس بازی می کردم یا با کوین تمرین می کردم. ما 5 روز در هفته بیکرام تمرین می کردیم و هر روز 2 ساعت بیشتر تمرین می کردیم. تصمیم گرفتیم در حین دویدن از پلهها در حین گرم کردن 20 دقیقهای هر روز نفس خود را حبس کنیم و این باعث ارتقای بازی ما شد. دم های کنترل شده از طریق بینی کلیدی است. کوین یک نسخه اصلاح شده از برنامه تمرینی قبلی نوع دیوانگی ایجاد کرد و 3 ساعت یوگا روزانه بخش مورد علاقه من بود. کوین هرگز بازی های متمرکز بر خودسازی از طریق تمرینات ذهنی و بدنی را متوقف نمی کند.
در آغاز ماه ژوئن، کوین تصمیم گرفت چند روز قبل از روزه گرفتن، رژیم “فقط آجیل” داشته باشد. وقتی روزه شروع شد انتظار داشتم سرعتش را کم کند اما نشد! برای یک هفته کامل، او به مدت 1 ساعت (در زیر آفتاب ظهر) حرکات کششی بالستیک انجام داد و سپس هر روز بعدازظهر ساعت 4 بعد از ظهر بیکرام را تمرین کردیم. او احساس فوق العاده ای داشت و سطح انرژی برتر را حفظ کرد. کوین واقعاً یک ماشین است و تمرینات او در آن هفته من را بی حرف گذاشت.
10-12 روز روزه گرفت (دقیقا یادم رفت) و بعد چند روز استراحت کرد و بهبود یافت. KT، جنگجو، سپس تصمیم گرفت که یک بوت کمپ 2 هفته ای برگزار کنیم. من زمان چرت بعدازظهر خود را دوست داشتم و بدون آن نمی توانستم با کوین همگام باشم. این برنامه فشرده، برای من، نقطه اوج یک فرآیند آماده سازی ذهنی و فیزیکی باورنکردنی 2 ساله بود.
اما صبر کنید، چطور کوین هنوز به خانه نرفته است؟ پس از چند هفته انتظار، کوین متوجه شد که مشکلی دوباره وجود دارد. این بار معلوم شد که خانم Z فراموش کرده است 1 جزء از بسته کوین را ارسال کند، بنابراین در حال پردازش نبوده است. وزارت دادگستری به تشدید الزامات و کمک هزینه برای کمک به کووید ادامه داد. کوین برای کمک اولیه واجد شرایط بود و نیاز داشت که پرونده او تحت این شرایط تکمیل شود. خانم Z به درستی بسته خود را ارسال کرد، و در اواخر ژوئن، او سرانجام از افراد خود شنید که تأییدیه حبس خانگی او در حال پردازش است.
زمان من با کوین خاص بود و زندگی در حال تغییر بود، اما تمرین یوگا 1 در 1 ما چیزی عمیق تر بود. در یک فضای مثلثی کوچک، ما با صدای ناهنجار ورق بازی، غذا خوردن، فحش دادن، فریاد کشیدن، عرق ریختن و ورزش کردن زندانیان به چالش کشیده شدیم. مگس ها مدام به ما حمله می کردند، اما این تمرین مستلزم تمرکز مداوم بود. ما به تکه ای از آسمان آبی خیره شدیم و در آن دید محدود آرامش عمیقی یافتیم. این عمل برای من یک دنیا معنی داشت.
در مورد آخرین سوالی که از کوین می پرسیدم فکر کردم. سرانجام، در پایان آخرین تمرین بیکرام با هم، از او پرسیدم: “کوین، برای بهبود خودم باید روی چه چیزی کار کنم؟” او با چندین مثال پاسخ داد تا در نهایت بگوید. “چارلز، دیگری وجود ندارد.” اساساً این عمیق ترین سطح گفتن “خود الهی را در همه چیز ببینید” بود. توهم این دنیا این است که ما از هم جدا شده ایم. ما همه یکی هستیم.
تاریخ انتشار من 1 جولای تغییر نکرد و ناگهان رسید. قوانین BOP تغییر کرد و آزادی دیگر نیازی به قرنطینه نداشت. آنها تشخیص دادند که ما قبلاً به اصطلاح در قرنطینه بودیم. روز قبل از رفتن من، خانم Z کوین را به دفتر صدا زد. محل حبس خانگی او در فلوریدا رد شده بود زیرا در کنار خانواده نبود. چی!!!؟ پس از این همه مدت، آنها تصمیم گرفتند که او باید به شیکاگو، منطقه اصلی محکومیت او آزاد شود. عامل اصلی این بود که او دیگر واجد شرایط انتشار کووید نیست! خانم Z گفت: “شما باید یک بسته جدید برای شیکاگو ارسال کنید، اما متاسفم که دیگر واجد شرایط شرایط انتشار به روز کووید نیستید.” کوین از این وضعیت گیج شده بود، اما مثل همیشه گفت: “همه چیز عالی است و من در زمان مناسب می روم.”
سرانجام آزادی من اتفاق افتاد و در طول این روند در آرامش عمیقی بودم. حس جادویی داشت من با ترس از چیزی که تازه تجربه کردم ترک کردم. زمان وجود ندارد، و من احساس کردم کاملا متفاوت از زمانی که وارد شدم. همانطور که کوین زمانی که او را ملاقات کردم گفت، زندان یک ماجراجویی شگفت انگیز است. هیچ کس را باور نمی کردم و تجربه آن تنها راه بود. به یاد داشته باشید، “دانستن و انجام ندادن، ندانستن است.” بازگشت به دنیای کووید یک فرآیند شدید بود، اما من هر روز شکرگزار نعمتهای فراوانم هستم! CDC اخیراً اعتراف کرد که کووید حتی قبل از اینکه چین به طور علنی درباره آن بحث کند، اینجا بوده است. من شک ندارم که کووید “ویروس ناشناخته” با علائم دقیق کووید بود که زمستان گذشته از کمپ عبور کرد. در آن زمان هیچ کس مرا باور نکرد، اما به هر حال چه کسی اهمیت می دهد.
من عذرخواهی می کنم که این را طبق برنامه قبل از سال جدید تکمیل نکردم. کائنات به نقشه من خندید و من به جهات زیادی کشیده شدم. قسمت نهم این مجموعه قرار بود «داستان بازگشت» نام بگیرد. پادشاهان لئون یک آهنگ عالی با این عنوان نوشتند. نگاهش کن قسمت 9 باید قبل از انتشار کوین پست می شد. همه ما از اینکه او از کمپ خارج شده به وجد آمده ایم، و اکنون شاهد ساخت داستان بازگشت او هستیم. میدانم که چیزهای شگفتانگیزی در راه است، و همه ما برای آنچه در پیش است مشتاقیم. فکر میکنم کوین به ما میگوید که در هر زمان، مهم نیست که در کجای زندگی هستیم، یک داستان بازگشت در کارتهایمان است. “اگر قرار است باشد، به من بستگی دارد.”
امرسون به ما یادآوری میکند: «آنچه پشت سر ما نهفته است و آنچه پیش روی ماست، در مقایسه با آنچه در درون ما نهفته است، مسائل کوچکی هستند.»
من برای همیشه از تجربه ام در کمپ و تمام وقتم با کوین سپاسگزارم. شما خوانندگان میدانید که کارمای خوب و نه بد من را به زندان کشاند، اما تعداد کمی میتوانند این حقیقت را درک کنند. برای همه شما سال 2021 و بعد از آن عالی آرزو می کنم. از اینکه خواندید و وقت من را با کوین جشن گرفتید متشکرم.
عاشق چارلز